گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلدششم
3 / 11حُرّ بن یزید ریاحی


حُرّ بن یزید ریاحی ، یکی از بزرگان قبیله بنی تمیم بوده است . اطّلاع دیگری از وی در دست نیست ؛ لیکن سرنوشت او در میان یاران امام حسین علیه السلام ، استثنایی و بسیار آموزنده است . حُر ، تنها کسی است که در روز عاشورا ، فاصله میان دوزخ و بهشت را طی ساعاتی کوتاه ، در نوردید و خود را از حَضیض شقاوت ، به قلّه سعادت رساند . از این رو ، سرنوشت حُر ، دلیل روشنی بر آزادی انسان در انتخاب راه صحیح در زندگی است . حُر ، نخستین کسی بود که راه را بر امام حسین علیه السلام و یارانش بست . (1) انتخاب وی به فرماندهی سپاهی که نخستین برخورد را با امام علیه السلام داشت ، (2) حاکی از اعتماد کامل حکومت اُمَوی به اوست . گناهی که حُر مرتکب شد ، گناه کوچکی نبود ؛ ولی هنگامی که خود را میان بهشت و دوزخ دید ، ظاهرِ فریبنده دنیا که در باطن آن ، دوزخْ نهفته بود ، او را نفریفت و او، راه بهشت را به همراه دیگر شهدای کربلا ، انتخاب کرد و در باره این انتخاب ، گفت : به خدا سوگند ، من خودم را میان بهشت و جهنّم ، مخیّر می بینم و به خدا سوگند ، بهشت را با هیچ چیزی عوض نمی کنم ، هر چند ، تکّه تکّه و سوزانده شوم . این ، پیام آموزنده ای است برای همه کسانی که در زندگی خود، در دوراهیِ دوزخ و بهشت ، قرار می گیرند ، بویژه برای جوانان . حُر ، پس از انتخاب راه بهشت ، نهیبی بر اسب خود زد و در حالی که دست هایش را روی سرش گذاشته بود ، خود را به خیمه های سیّد الشهدا علیه السلام رساند و در بین راه ، این جملات را زمزمه می کرد : خداوندا ! به سوی تو، توبه کردم . توبه ام را بپذیر ، که دلِ دوستانت و فرزندان دختر پیامبرت را لرزاندم . حُر ، به دلیل خطای بزرگی که مرتکب شده بود ، احتمال می داد که توبه او پذیرفته نشود . از این رو ، هنگامی که به محضر امام علیه السلام رسید ، گفت : فدایت گردم! من همانی هستم که مانع بازگشت تو شدم و تو را وادار کردم که در این سرزمین ، فرود بیایی . به خداوند سوگند ، گمان نمی کردم که این گروه ، تو را به این حالی که می بینم ، برسانند . من به درگاه خدا ، توبه می کنم . آیا راه توبه ای برای من هست ؟ امام حسین علیه السلام پاسخ داد : آری . خداوند ، توبه تو را می پذیرد . فرود بیا ! حُر گفت: من سواره باشم ، برایت بهتر از این است که پیاده باشم و سرانجام کارم به فرود آمدن (شهادت) ، منجر می شود . سپس افزود : از آن جا که من، نخستین کسی بودم که در برابر تو در آمدم ، پس اجازه بده که نخستین کُشته در برابر تو باشم ، شاید از کسانی باشم که در فردای قیامت ، از مصافحه کنندگان با جدّت محمّد صلی الله علیه و آله باشم . این سخن حُر ، حاکی از عقیده راسخ وی به مبدأ و معاد است که همین معنا ، اساس رستگاری وی گردید . حُر ، پس از ایراد سخنانی هشیارکننده و هشداربخش برای سپاه کوفه ، به صف دشمن حمله کرد تا به شرف شهادت، نائل آمد . یاران امام علیه السلام ، او را در حالی که هنوز رمقی در تن داشت ، از صحنه نبرد ، بیرون آوردند و در برابر امام علیه السلام نهادند . سخنان امام علیه السلام بر بالین وی نیز ، بسیار قابل تأمّل است . ایشان، در حالی که غبار از چهره او پاک می کرد ، فرمود : تو حُر (آزاده) هستی ، همان گونه که مادرت تو را نامیده است ؛ آزاده در دنیا و آخرت . در «زیارت ناحیه مقدّسه» ، آمده است : سلام بر حُرّ بن یزید ریاحی ! در «زیارت رجبیّه» هم نام وی ، آمده است .



1- .ر. ک : ج 5 ص 219 (بخش هفتم / فصل هفتم / بسته شدن راه بر امام علیه السلام توسّط حُر).
2- .ر. ک: ج 5 ص 217 (بخش هفتم / فصل هفتم / فرستاده شدن حُر برای آوردن امام علیه السلام به کوفه) و ص 287 (فصل هفتم / نامه ابن زیاد به حُر جهت سختگیری بر امام علیه السلام ).


تاریخ الطبری عن عدیّ بن حرمله :إنَّ الحُرَّ بنَ یَزیدَ لَمّا زَحَفَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، قالَ لَهُ : أصلَحَکَ اللّهُ ! مُقاتِلٌ أنتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ قالَ : إی وَاللّهِ ، قِتالاً أیسَرُهُ أن تَسقُطَ الرُّؤوسُ وتَطیحَ الأَیدی . قالَ : أفَما لَکُم فی واحِدَهٍ مِنَ الخِصالِ الَّتی عَرَضَ عَلَیکُم رِضیً ؟ قالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : أما وَاللّهِ لَو کانَ الأَمرُ إلَیَّ لَفَعَلتُ ، ولکِنَّ أمیرَکَ قَد أبی ذلِکَ . قالَ : فَأَقبَلَ حَتّی وَقَفَ مِنَ النّاسِ مَوقِفا ، ومَعَهُ رَجُلٌ مِن قَومِهِ یُقالُ لَهُ : قُرَّهُ بنُ قَیسٍ . فَقالَ : یا قُرَّهُ ! هَل سَقَیتَ فَرَسَکَ الیَومَ ؟ قالَ : لا ، قالَ : إنَّما تُریدُ أن تَسقِیَهُ ؟ قالَ : فَظَنَنتُ وَاللّهِ أَنّهُ یُریدُ أن یَتَنَحّی فَلا یَشهَدَ القِتالَ ، وکَرِهَ أن أراهُ حینَ یَصنَعُ ذلِکَ ، فَیَخافُ أن أرفَعَهُ عَلَیهِ ، فَقُلتُ لَهُ : لَم أسقِهِ ، وأنَا مُنطَلِقٌ فَساقیهِ . قالَ : فَاعتَزَلتُ ذلِکَ المَکانَ الَّذی کانَ فیهِ . قالَ : فَوَاللّهِ لَو أنَّهُ أطلَعَنی عَلَی الَّذی یُریدُ ، لَخَرَجتُ مَعَهُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام . قالَ : فَأَخَذَ یَدنو مِن حُسَینٍ قَلیلاً قَلیلاً . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن قَومِهِ یُقالُ لَهُ المُهاجِرُ بنُ أوسٍ : ما تُریدُ یَابنَ یَزیدَ ؟ أتُریدُ أن تَحمِلَ ؟ فَسَکَتَ وأخَذَهُ مِثلُ العُرَواءِ . (1) فَقالَ لَهُ : یَابنَ یَزیدَ ! وَاللّهِ إنَّ أمرَکَ لَمُریبٌ ، وَاللّهِ ما رَأَیتُ مِنکَ فی مَوقِفٍ قَطُّ مِثلَ شَیءٍ أراهُ الآنَ ، ولَو قیلَ لی : مَن أشجَعُ أهلِ الکوفَهِ رَجُلاً ما عَدَوتُکَ ، فَما هذَا الَّذی أری مِنکَ ؟ قالَ : إنّی وَاللّهِ اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ ، ووَاللّهِ لا أختارُ عَلَی الجَنَّهِ شَیئا ولَو قُطِّعتُ وحُرِّقتُ ، ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِحُسَینٍ علیه السلام . فَقالَ لَهُ : جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! أنَا صاحِبُکَ الَّذی حَبَستُکَ عَنِ الرُّجوعِ ، وسایَرتُکَ فِی الطَّریقِ ، وجَعجَعتُ (2) بِکَ فی هذَا المَکانِ ، وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ ، ما ظَنَنتُ أنَّ القَومَ یَرُدّونَ عَلَیکَ ما عَرَضتَ عَلَیهِم أبَدا ، ولا یَبلُغونَ مِنکَ هذِهِ المَنزِلَهَ ، فَقُلتُ فی نَفسی : لا اُبالی أن اُطیعَ القَومَ فی بَعضِ أمرِهِم ، ولا یَرَونَ أنّی خَرَجتُ مِن طاعَتِهِم ، وأمّا هُم فَسَیَقبَلونَ مِن حُسَینٍ هذِهِ الخِصالَ الَّتی یَعرِضُ عَلَیهِم ، ووَاللّهِ لَو ظَنَنتُ أنَّهُم لا یَقبَلونَها مِنکَ ما رَکِبتُها مِنکَ ، وإنّی قَد جِئتُکَ تائِبا مِمّا کانَ مِنّی إلی رَبّی ، ومُواسِیا لَکَ بِنَفسی حَتّی أموتَ بَینَ یَدَیکَ ، أفَتَری ذلِکَ لی تَوبَهً ؟ قالَ : نَعَم یَتوبُ اللّهُ عَلَیکَ ویَغفِرُ لَکَ ، مَا اسمُکَ ؟ قالَ: أنَا الحُرُّ بنُ یَزیدَ . قالَ : أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ ، أنتَ الحُرُّ إن شاءَ اللّهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ ، انزِل . قالَ : أنَا لَکَ فارِسا خَیرٌ مِنّی راجِلاً ، اُقاتِلُهُم عَلی فَرَسی ساعَهً ، وإلَی النُّزولِ ما یَصیرُ آخِرُ أمری ، قالَ الحُسَینُ علیه السلام : فَاصنَع یَرحَمُکَ اللّهُ ما بَدا لَکَ . فَاستَقدَمَ أمامَ أصحابِهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا القَومُ ! ألا تَقبَلونَ مِن حُسَینٍ خَصلَهً مِن هذِهِ الخِصالِ الَّتی عَرَضَ عَلَیکُم فَیُعافِیَکُمُ اللّهُ مِن حَربِهِ وقِتالِهِ ؟ قالوا : هذَا الأَمیرُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ فَکَلِّمهُ ، فَکَلَّمَهُ بِمِثلِ ما کَلَّمَهُ بِهِ قَبلُ ، وبِمِثلِ ما کَلَّمَ بِهِ أصحابَهُ . قالَ عُمَرُ : قَد حَرَصتُ لَو وَجَدتُ إلی ذلِکَ سَبیلاً فَعَلتُ . فَقالَ : یا أهلَ الکوفَهِ ! لِاُمِّکُمُ الهَبَلُ (3) وَالعُبرُ (4) ، إذ دَعَوتُموهُ حَتّی إذا أتاکُم أسلَمتُموهُ ، وزَعَمتُم أنَّکُم قاتِلو أنفُسِکُم دونَهُ ، ثُمَّ عَدَوتُم عَلَیهِ لِتَقتُلوهُ ، أمسَکتُم بِنَفسِهِ ، وأخَذتُم بِکَظَمِهِ ، وأحَطتُم بِهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَمَنَعتُموهُ التَّوَجُّهَ فی بِلادِ اللّهِ العَریضَهِ حَتّی یَأمَنَ ویَأمَنَ أهلُ بَیتِهِ ، وأصبَحَ فی أیدیکُم کَالأَسیرِ لا یَملِکُ لِنَفسِهِ نَفعا ولا یَدفَعُ ضَرّا ، وحَلَأتُموهُ ونِساءَهُ واُصَیبِیَتَهُ وأصحابَهُ عَن ماءِ الفُراتِ الجارِی ، الَّذی یَشرَبُهُ الیَهودِیُّ وَالمَجوسِیُّ وَالنَّصرانِیُّ ، وتَمَرَّغُ فیهِ خَنازیرُ السَّوادِ وکِلابُهُ ، وهاهُم اُولاءِ قَد صَرَعَهُمُ العَطَشُ ، بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا فی ذُرِّیَّتِهِ ، لا سَقاکُمُ اللّهُ یَومَ الظَّمَأِ إن لَم تَتوبوا وتَنزَعوا عَمّا أنتُم عَلَیهِ مِن یَومِکُم هذا فی ساعَتِکُم هذِهِ . فَحَمَلَت عَلَیهِ رَجّاَلهٌ لَهُم تَرمیهِ بِالنَّبلِ ، فَأَقبَلَ حَتّی وَقَفَ أمامَ الحُسَینِ علیه السلام . (5)



1- .العُرَواءُ : الرِّعده ، وهو فی الأصل بَردُ الحُمّی (النهایه : ج 3 ص 226 «عرا») .
2- .جَعجع بحسین وأصحابه : أی ضیّق علیهم المکان (النهایه : ج 1 ص 275 «جعجع») .
3- .الهَبَل : الثُّکل ؛ وهو الموت ، والهلاک ، وفقدان الحبیب (راجع : لسان العرب : ج 11 ص 686 «هبل» و ص 88 «ثکل») .
4- .العُبر : البکاء بالحُزن ؛ یقال : لاُمّه العُبْر والعَبَر (لسان العرب : ج 4 ص 532 «عبر») .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 427 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 563 ولیس فیه من «فأقبل حتّی وقف» إلی «لخرجت معه إلی الحسین علیه السلام » ؛ الإرشاد : ج 2 ص 99 ، إعلام الوری : ج 1 ص 460 ، مثیر الأحزان : ص 58 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 10 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 397 والأخبار الطوال : ص 256 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 99 وروضه الواعظین : ص 204 .



تاریخ الطبری به نقل از عَدیّ بن حَرمَله : چون عمر بن سعد ، لشکر را آماده حمله کرد، حُرّ بن یزید به او گفت: خدا ، تو را اصلاح کند ! آیا می خواهی با این مرد (حسین علیه السلام ) بجنگی ؟ عمر گفت : به خدا سوگند ، آری ؛ چنان جنگی که آسان ترین بخشِ آن، افتاده شدن سرها و قطع دست ها باشد ! حُر گفت: آیا هیچ یک از پیشنهادهای او، شما را راضی نمی کند ؟ عمر بن سعد گفت: به خدا سوگند ، اگر کار با من بود، [ صلح ] می کردم ؛ امّا فرمان روایت [ ابن زیاد ]نپذیرفته است . راوی می گوید : حُر ، آمد تا در جایی میان مردم ایستاد . مردی از قبیله اش به نام قُرّه بن قیس ، همراهش بود. به او گفت: ای قُرّه ! آیا امروز ، اسبت را آب داده ای ؟ گفت: نه. گفت: می خواهی که آن را آب دهی ؟ قُره می گوید: به خدا سوگند ، گمان بُردم که او می خواهد کناره بگیرد و در جنگ ، حضور نیابد و خوش ندارد که من ، او را به هنگام این کار ببینم و خبر آن را به فرمانده برسانم . لذا به او گفتم: آبش نداده ام . می روم تا به آن ، آب بدهم . از جایی که حُر بود، دور شدم . به خدا سوگند، اگر مرا از قصد خود ، آگاه می کرد، همراه او به سوی حسین علیه السلام می رفتم . او کم کم به حسین علیه السلام نزدیک شد . مردی از قبیله اش به نام مهاجر بن اوس ، به او گفت: ای ابن یزید ! چه می کنی ؟ می خواهی حمله کنی ؟ حُر ، خاموش ماند و لرزه ، اندامش را گرفته بود. آن مرد به او گفت: ای ابن یزید ! به خدا سوگند ، کار تو، مشکوک است ! به خدا سوگند، هرگز در هیچ جنگی، آنچه اکنون از تو می بینم، ندیده بودم . اگر از من می پرسیدند که شجاع ترین مردِ کوفه کیست ، از [ کنار نام ]تو نمی گذشتم . پس این چه کاری است که از تو می بینم ؟ ! حُر گفت: به خدا سوگند، خود را میان بهشت و دوزخ می بینم و به خدا سوگند ، هیچ چیز را بر بهشت بر نمی گزینم، حتّی اگر تکّه تکّه و سوزانده شوم . سپس ، بر اسبش هِی زد و به حسین علیه السلام پیوست . حُر به حسین علیه السلام گفت: خدا ، مرا فدایت کند ، ای فرزند پیامبر خدا ! من ، همان کسی هستم که تو را از برگشتن ، باز داشتم و چشم از تو برنگرفتم و همراهت آمدم تا تو را مجبور به نزول در این جا کردم . به خدا سوگند آن خدایی که جز او خدایی نیست ، هرگز گمان نداشتم که این گروه، پیشنهادهای تو را نپذیرند و کار را به این جا برسانند . به خود می گفتم : چه اشکالی دارد که در برخی امور ، از آنان ، اطاعت کنم تا آنان ، مرا بیرون رفته از اطاعتشان نبینند ؟ آنها نیز این پیشنهادهای حسین را می پذیرند [ و کار به خوشی خاتمه می یابد ] . به خدا سوگند ، اگر گمان هم می کردم که آنان ، پیشنهادهای تو را نمی پذیرند، این کارها را با تو نمی کردم . اکنون ، پیش تو آمده ام و پشیمان از آنچه کرده ام ، به درگاه خدا توبه می کنم و با جانم ، تو را یاری می دهم تا پیشِ رویت بمیرم . آیا برای من ، توبه ای هست ؟ حسین علیه السلام فرمود: «آری . خداوند ، توبه ات را می پذیرد و تو را می آمرزد. نام تو چیست» ؟ گفت: من حُر ، پسر یزید هستم . حسین علیه السلام فرمود : «تو حُر (آزاده) هستی، همان گونه که مادرت ، تو را نامیده است . تو ، إن شاء اللّه ، در دنیا و آخرت ، آزاده ای . فرود بیا» . حُر گفت: من سواره باشم ، برایت سودمندترم تا پیاده شوم. سوار بر اسبم، ساعتی با آنان می جنگم . کارم به فرود آمدن (شهادت) ، خواهد انجامید . حسین علیه السلام فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ! هر چه به نظرت می رسد ، همان گونه عمل کن» . حُر ، جلوی یارانش آمد و گفت : ای مردمان ! چرا یکی از این پیشنهادهای حسین علیه السلام را نمی پذیرید تا خداوند ، شما را از جنگ و ستیز با او ، آسوده کند ؟ گفتند: این فرمانده، عمر بن سعد است . با او سخن بگو . حُر ، همان سخن را با او باز گفت. عمر گفت: من نیز بسیار دوست داشتم که اگر راهی بیابم، چنین کنم . حُر گفت: ای مردم کوفه! مادرتان به عزایتان بنشیند و گریان شود ! او را دعوت کردید و چون آمد، تسلیمش کردید . ادّعای جان دادن در راهش را نمودید و سپس ، بر او تاخته اید تا او را بکُشید . او را باز داشته اید و اختیار را از کفش رُبوده و از همه سو ، محاصره اش کرده اید و از روی آوردن به این همه سرزمین های پهناور خدا برای در امان ماندن خود و خانواده اش ، باز داشته اید . اینک ، اسیرِ دست شماست و اختیارِ سود و زیانی برای خود ندارد . او و همسران و کودکان و یارانش را از آب جاری فرات ، محروم نموده اید ؛ آبی که یهود و مجوس و مسیحی ، از آن می نوشند ، و خوک و سگِ صحرا در آن می غلتند . آن گاه ، ایشان از تشنگی ، در حال جان کَنْدن هستند. چه بد رفتاری با فرزندان محمّد صلی الله علیه و آله داشتید ! خداوند ، شما را روز تشنگی ( قیامت ) سیراب نکند، اگر هم اکنون ، توبه نکنید و از آنچه اکنون می کنید، دست نکِشید ! پیادگان لشکر ، به او حمله بُردند و به او تیراندازی کردند . حُر نیز آمد و پیشِ روی حسین علیه السلام ایستاد .




تاریخ الطبری عن هلال بن یساف :کانَ فیمَن بُعِثَ إلَیهَ [إلَی الحُسَینِ علیه السلام ] الحُرُّ بنُ یَزیدَ الحَنظَلِیُّ ثُمَّ النَّهشَلِیُّ عَلی خَیلٍ ، فَلَمّا سَمِعَ ما یَقولُ الحُسَینُ علیه السلام ، قالَ لَهُم : ألا تَقبَلونَ مِن هؤُلاءِ ما یَعرِضونَ عَلَیکُم ؟ وَاللّهِ لَو سَأَلَکُم هذَا التُّرکُ وَالدَّیلَمُ ما حَلَّ لَکُم أن تَرُدّوهُ ، فَأَبَوا إلّا عَلی حُکُمِ ابنِ زِیادٍ . فَصَرَفَ الحُرُّ وَجهَ فَرَسِهِ وَانطَلَقَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ ، فَظَنّوا أنَّهُ إنَّما جاءَ لِیُقاتِلَهُم ، فَلَمّا دَنا مِنهُم قَلَبَ تُرسَهُ وسَلَّمَ عَلَیهِم ، ثُمَّ کَرَّ عَلی أصحابِ ابنِ زِیادٍ فَقاتَلَهُم ، فَقَتَلَ مِنهُم رَجُلَینِ ، ثُمَّ قُتِلَ رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِ . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 392 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 383 نحوه وراجع : شرح الأخبار : ج 3 ص 151 .



تاریخ الطبری به نقل از هلال بن یَساف : میان کسانی که به سوی حسین علیه السلام روانه شدند، حُرّ بن یزید حنظلی نَهشَلی بود که فرماندهیِ سوارانی را به عهده داشت. او هنگامی که پیشنهاد حسین علیه السلام را شنید ، به سپاه ابن زیاد گفت: چرا آنچه را به شما پیشنهاد می دهند ، نمی پذیرید ؟ به خدا سوگند ، اگر ترک و دیلم هم چنین چیزی را از شما می خواستند، برایتان روا نبود که آن را رد کنید. امّا آنان ، جز به تن در دادن حسین علیه السلام به حکم ابن زیاد، راضی نشدند. حُر نیز روی اسبش را چرخاند و به سوی حسین علیه السلام و یارانش رفت، به گونه ای که آنان (یاران امام علیه السلام ) ، گمان بُردند که او به جنگ با ایشان آمده است ؛ امّا چون به آنان نزدیک شد، سپرش را واژگون کرد و بر آنان ، سلام داد و سپس به یاران ابن زیاد ، حمله کرد و با آنان جنگید و دو تن از آنان را کُشت و سپس به شهادت رسید . رحمت خدا بر او باد !



تاریخ الطبری عن محمّد بن قیس :لَمّا قُتِلَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ هَدَّ ذلِکَ حُسَینا علیه السلام ، وقالَ عِندَ ذلِکَ : أحتَسِبُ نَفسی وحُماهَ أصحابی ، قالَ : فَأَخَذَ الحُرُّ یَرتَجِزُ ویَقولُ : آلَیتُ لا اُقتَلُ حَتّی أقتُلاولَن اُصابَ الیَومَ إلّا مُقبِلا أضرِبُهُم بِالسَّیفِ ضَربا مِقصَلا (1)لا ناکِلاً عَنهُم ولا مُهَلِّلا وأخَذَ یَقولُ أیضا : أضرِبُ فی أعراضِهِم (2) بِالسَّیفِعَن خَیرِ مَن حَلَّ مِنیً وَالخَیفِ فَقاتَلَ هُوَ وزُهَیرُ بنُ القَینِ قِتالاً شَدیدا ، فَکانَ إذا شَدَّ أحَدُهُما فَإِنِ استُلحِمَ (3) شَدَّ الآخَرُ حَتّی یُخَلِّصَهُ ، فَفَعَلا ذلِکَ ساعَهً ، ثُمَّ إنَّ رَجّالَهً شَدَّت عَلَی الحُرِّ بنِ یَزیدَ ، فَقُتِلَ . (4)

تاریخ الطبری عن النضر بن صالح أبی زهیر العبسی :إنَّ الحُرَّ بنَ یَزیدَ لَمّا لَحِقَ بِحُسینٍ علیه السلام ، قالَ رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ مِن بَنی شَقِرَهَ ، وهُم بَنُو الحارِثِ بنِ تَمیمٍ ، یُقالُ لَهُ یَزیدُ بنُ سُفیانَ : أما وَاللّهِ ، لَو أنّی رَأَیتُ الحُرَّ بنَ یَزیدَ حینَ خَرَجَ لَأَتبَعتُهُ السِّنانَ . قالَ : فَبَینَا النّاسُ یَتَجاوَلونَ ویَقتَتِلونَ ، وَالحُرُّ بنُ یَزیدَ یَحمِلُ عَلَی القَومِ مُقدِما ، ویَتَمَثَّلُ قَولَ عَنتَرَهَ : ما زِلتُ أرمیهِم بِثُغرَهِ (5) نَحرِهِولَبانِهِ حَتّی تَسَربَلَ بِالدَّمِ قالَ : وإنَّ فَرَسَهُ لَمَضروبٌ عَلی اُذُنَیهِ وحاجِبِه ، وإنَّ دِماءَهُ لَتَسیلُ ، فَقالَ الحُصَینُ بنُ تَمیمٍ وکانَ عَلی شُرطَهِ عَبیدِ اللّهِ فَبَعَثَهُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وکانَ مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَوَلّاهُ عُمَرُ مَعَ الشُّرطَهِ المُجَفَّفَهِ (6) لِیَزیدَ بنِ سُفیانَ : هذَا الحُرُّ بنُ یَزیدَ الَّذی کُنتَ تَتَمَنّی ، قالَ : نَعَم ، فَخَرَجَ إلَیهِ فَقالَ لَهُ : هَل لَکَ یا حُرَّ بنَ یَزیدَ فِی المُبارَزَهِ ؟ قالَ : نَعَم ، قَد شِئتُ . فَبَرَزَ لَهُ ، قالَ : فَأَنَا سَمِعتُ الحُصَینَ بنَ تَمیمٍ یَقولُ : وَاللّهِ لَأَبرُزُ لَهُ فَکَأَنَّما کانَت نَفسُهُ فی یَدِهِ ، فَما لَبِثَهُ الحُرُّ حینَ خَرَجَ إلَیهِ أن قَتَلَهُ . (7)



1- .قصَلَه : قطعه ، وسیف مقصَل : قطّاع (القاموس المحیط : ج 4 ص 37 «قصل») .
2- .العُرض : الجانب من کلِّ شیء . یقال : خرجوا یضربون الناسَ عن عُرض : أی من أیِّ شِقٍّ وناحیَهٍ لا یبالون مَن ضَربوا (راجع: لسان العرب : ج 7 ص 176 و 177 «عرض») .
3- .استُلْحِمَ الرجلُ : احتوشه العدوّ فی القتال (الصحاح : ج 5 ص 2027 «لحم») .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 440 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 567 نحوه ولیس فیه من «قال : فأخذ» إلی «والخیف» وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 403 .
5- .الثُغْرَهُ : وهی نقره النحر فوق الصدر (النهایه : ج 1 ص 213 «ثغر») .
6- .فرس مُجفّف : أی علیه تجفاف ؛ وهو شیء من سلاح یترک علی الفرس یقیه الأذی ، وقد یلبسه الإنسان أیضا (النهایه : ج 1 ص 279 «جفف») .
7- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 434 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 400 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 565 .



تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن قیس : هنگامی که حبیب بن مُظاهر کُشته شد ، این اتّفاق ، حسین علیه السلام را آزرده خاطر کرد و فرمود : «خودم و یاران حمایت کننده ام را به حساب خدا می گذارم» . حُر نیز شروع به رَجَزخوانی کرد و گفت : سوگند یاد کرده ام که کشته نشوم تا بکُشمو امروز، تنها از رو به رو، ضربت می خورم [ و نمی گریزم ] . آنان را با شمشیر ، ضربتی قاطع و بُرّان می زنمنه از آنان دست می کِشم ، و نه بازْپس می نشینم . و نیز می گفت: با شمشیر ، بر سپاهشان ، ضربه می زنمدر دفاع از بهترین ساکن مِنا و خَیف . او و زُهَیر بن قَین ، به شدّت جنگیدند . هنگامی که یکی از آن دو ، حمله می برد و دشمن ، گِردش را می گرفتند، دیگری حمله می بُرد و او را می رهانْد . مدّتی به این کار پرداختند تا آن که پیادگان [ لشکر ابن زیاد ] ، بر حُرّ بن یزید ، حمله بُردند و او به شهادت رسید .

تاریخ الطبری به نقل از ابو زُهَیر نَضْر بن صالح عَبْسی : هنگامی که حُرّ بن یزید ریاحی به حسین علیه السلام پیوست ، مردی به نام یزید بن سفیان از قبیله بنی تمیم و از تیره بنی شَقِره که از فرزندان حارث بن تمیم بودند ، گفت : بدانید که به خدا سوگند ، اگر حُرّ بن یزید را به هنگام بیرون آمدن ببینم ، با نیزه به او حمله می برم . در بحبوحه رفت و آمد و درگیری سپاهیان ، حُرّ بن یزید به پیشروی و حمله به دشمن ، مشغول بود و این شعر عَنتَره را می خواند : هماره ، به گودیِ زیر گلویش ، تیر می زنمو نیز به سینه اش ، تا این که با خون ، رنگین شود . اسب او هم از ناحیه گوش و ابرو ، زخم خورده بود و خونش روان بود . در این هنگام ، حُصَین بن تمیم که فرمانده نگاهبانان عبید اللّه بن زیاد بود و عبید اللّه ، او را به سوی حسین علیه السلام روانه کرده و همراه عمر بن سعد بود و از سوی او ، فرمانده سواران تکاور زرهپوش شده بود ، به یزید بن سفیان گفت : این ، حُرّ بن یزید است که آرزوی [ دیدن ] او را داشتی . او گفت : آری . سپس به سوی او حرکت کرد و به او گفت : ای حُرّ بن یزید ! آیا خواهان جنگ تن به تن هستی ؟ حُر گفت : آری . می خواهم . حُر به مبارزه آمد. شنیدم که حُصَین بن تمیم می گوید : به خدا سوگند ، من به او (یزید بن سفیان) می نگریستم . گویی که جانش را در دستش گرفته بود . حُر ، مهلتش نداد و پس از بیرون آمدن ، بلافاصله ، او را کُشت .



تاریخ الطبری عن نمیر بن وعله :إنَّ أیّوبَ بنَ مِشرَحٍ الخَیوانِیُّ کانَ یَقولُ : أنَا وَاللّهِ عَقَرتُ بِالحُرِّ بنِ یَزیدَ فَرَسَهُ ، حَشَأتُهُ (1) سَهما فَما لَبِثَ أن اُرعِدَ الفَرَسُ وَاضطَرَبَ وکَبا ، فَوَثَبَ عَنهُ الحُرُّ کَأَنَّهُ لَیثٌ وَالسَّیفُ فی یَدِهِ وهُوَ یَقولُ : إن تَعقِروا بی فَأَنَا ابنُ الحُرِّأشجَعُ مِن ذی لِبَدٍ هِزَبرِ قالَ : فَما رَأَیتُ أحَدا قَطُّ یُفری فَریَهُ (2) . قالَ : فقال لَهُ أشیاخٌ مِنَ الحَیِّ : أنتَ قَتَلتَهُ ؟ قالَ : لا وَاللّهِ ما أنَا قَتَلتُهُ ، ولکِن قَتَلَهُ غَیری ، وما اُحِبُّ أنّی قَتَلتُهُ ، فَقالَ لَهُ أبُو الوَدّاکِ : ولِمَ ؟ قالَ : إنَّهُ کانَ زَعَموا مِنَ الصّالِحینَ ، فَوَاللّهِ لَئِن کانَ ذلِکَ إثما ، لَأَن ألقَی اللّهَ بِإِثمِ الجِراحَهِ وَالمَوقِفِ أحَبُّ إلَیَّ مِن أن ألقاهُ بِإِثمِ قَتلِ أحَدٍ مِنهُم . فَقالَ لَهُ أبُو الوَدّاکِ : ما أراکَ إلّا سَتَلقَی اللّهَ بِإِثمِ قَتلِهِم أجمَعینَ ، أرَأَیتَ لَو أنَّکَ رَمَیتَ ذا فَعَقَرتَ ذا ، ورَمَیتَ آخَرَ ووَقَفتَ مَوقِفا ، وکَرَرتَ عَلَیهِم ، وحَرَّضتَ أصحابَکَ ، وکَثَّرتَ أصحابَکَ ، وحُمِلَ عَلَیکَ فَکَرِهتَ أن تَفِرَّ ، وفَعَلَ آخَرُ مِن أصحابِکَ کَفِعلِکَ وآخَرُ وآخَرُ ، کانَ هذا وأصحابُهُ یُقتَلونَ ؟ أنتُم شُرَکاءُ کُلُّکُم فی دِمائِهِم . فَقالَ لَهُ : یا أبَا الوَدّاکِ ، إنَّکَ لَتُقَنِّطُنا مِن رَحمَهِ اللّهِ ! إن کُنتَ وَلِیَّ حِسابِنا یَومَ القِیامَهِ فَلا غَفَرَ اللّهُ لَکَ إن غَفَرتَ لَنا ! قالَ : هُوَ ما أقولُ لَکَ . (3)



1- .حَشَأتُ الرجل : إذا أصبت جوفه (الصحاح : ج 1 ص 43 «حشأ») .
2- .أفرَیتُ الأوداجَ : قطعتها ، وأفریت الشیء شققته (الصحاح : ج 6 ص 2454 «فرا») .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 437 .



تاریخ الطبری به نقل از نُمَیر بن وَعْله : ایّوب بن مِشرَح خَیوانی می گفت : به خدا سوگند ، من اسب حُرّ بن یزید را پِی کردم . تیری به قلبش زدم و طولی نکشید که اسب ، با لرزه و اضطراب ، افتاد و حُر ، مانند شیری از روی آن برجَست و شمشیر در دست ، چنین رَجَز می خواند : اگر اسبم را پی می کنید ، من فرزندی آزاده امشجاع تر از شیرِ شرزه . او می گفت : تا کنون ، کسی مانند او ندیده ام که [ سپاه را ] چنان بشکافد . برخی بزرگان قبیله به او (ایّوب) گفتند : تو او (حُر) را کُشتی ؟ گفت : نه . به خدا ، من او را نکُشتم ! دیگری او را کُشت و دوست نداشتم که او را بکُشم . ابو وَدّاک به او گفت : چرا ؟ [ ایّوب ] گفت : او را از شایستگان ، به شمار می آوردند و به خدا سوگند ، اگر چنین بود و کُشتن او گناه ، این که خدا را با گناه زخم زدن و حضور در نبرد با او دیدار کنم ، برایم دوست داشتنی تر است از این که او را با گناه کشتن یکی از آنان ، دیدار کنم . ابو وَدّاک به او گفت : من جز این نمی بینم که تو ، خدا را با گناه کُشتن همه آنان ، دیدار می کنی . چنین نمی بینی که اگر تو، این را با تیر نمی زدی و آن را پی نمی کردی و دیگری را با تیر از پا نمی انداختی و در جنگ ، حضور نمی یافتی و به آنان ، حمله نمی کردی و یارانت را تحریک و آنها را افزون نمی نکردی و به گاه حمله آنان ، از پیشِ رویشان می گریختی و ایستادگی نمی کردی و آن دیگری و بقیّه همراهانت نیز چنین نمی کردند ، حُر و همراهانش ، کشته می شدند ؟ شما ، همگی در خون آنها شریک هستید . [ ایّوب ] به او گفت : ای ابو وَدّاک ! تو ما را از رحمت خدا ، ناامید می کنی . اگر تو روز قیامت ، حسابرس ما شدی، خدا تو را نیامرزد ، اگر ما را بیامرزی ! ابو وَدّاک گفت : سخن ، همان است که به تو گفتم .



الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام :ضَرَبَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ فَرَسَهُ ، وجازَ عَسکَرَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ إلی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام ، واضِعا یَدَهُ عَلی رَأسِهِ ، وهُوَ یَقولُ : اللّهُمَّ إلَیکَ اُنیبُ فَتُب عَلَیَّ ؛ فَقَد أرعَبتُ قُلوبَ أولِیائِکَ وأولادِ نَبِیِّکَ . یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، هَل لی مِن تَوبَهٍ ؟ قالَ : نَعَم ، تابَ اللّهُ عَلَیکَ . قالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! أتَأذَنُ لی فَاُقاتِلَ عَنکَ ؟ فَأَذِنَ لَهُ ، فَبَرَزَ وهُوَ یَقولُ : أضرِبُ فی أعناقِکُم بِالسَّیفِعَن خَیرِ مَن حَلَّ بِلادَ الخَیفِ (1) فَقَتَلَ مِنهُم ثَمانِیَهَ عَشَرَ رَجُلاً ثُمَّ قُتِلَ ، فَأَتاهُ الحُسَینُ علیه السلام ودَمُهُ یَشخَبُ (2) ، فَقالَ : بَخٍ بَخٍ یا حُرُّ ، أنتَ حُرٌّ کَما سُمِّیتَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ ، ثُمَّ أنشَأَ الحُسَینُ علیه السلام یَقولُ : لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحِونِعمَ الحُرُّ مُختَلَفُ الرِّماحِ ونِعمَ الحُرُّ إذ نادی حُسَینافَجادَ بِنَفسِهِ عِندَ الصَّباحِ (3)



1- .الخَیف : بطحاء مکّه (معجم البلدان : ج 2 ص 412) .
2- .الشَّخب : السیلان (النهایه : ج 2 ص 450 «شخب») .
3- .الأمالی للصدوق : ص 223 ح 239 ، روضه الواعظین : ص 205 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ولیس فیه صدره إلی «تاب اللّه علیک» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 319 ح 1 .



الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از امام زین العابدین علیهم السلام : حُرّ بن یزید ، اسبش را هِی کرد و از لشکر عمر بن سعد که خدا ، لعنتش کند ، عبور کرد و به لشکر حسین علیه السلام رسید ، در حالی که دستش را بر سرش نهاده بود و می گفت: خدایا ! به سوی تو باز می گردم. تو هم توبه ام را بپذیر که من ، دل های دوستان تو و فرزندان پیامبرت را لرزانده ام . ای فرزند پیامبر خدا ! آیا من می توانم توبه کنم ؟ امام علیه السلام فرمود: «آری . خداوند، توبه ات را پذیرفت» . حُر گفت: ای فرزند پیامبر خدا ! آیا اجازه می دهی برایت بجنگم ؟ امام علیه السلام ، اجازه فرمود . او به میدان آمد ، در حالی که چنین رَجَز خواند : من ، گردن هایتان را با شمشیر می زنمدر راه بهترین ساکن سرزمین خَیف ( صحرای مکّه ) . آن گاه، هجده تن از آنان را کُشت و سپس ، کشته شد. امام حسین علیه السلام نزد او که خون از بدنش جاری بود آمد و فرمود : «به به ! ای حُر ! تو در دنیا و آخرت ، حُرّی (آزاده ای) ، همان گونه که چنین نامیده شده ای» . سپس امام حسین علیه السلام ، چنین سرود : بهترین آزاده ، حُرّ ریاحی استو چه آزاده ای، که جایگاه آمد و شدِ نیزه ها ! و چه خوب آزاده ای که چون حسین، نداد داددر نخستین ساعات صبح ، جان خود را فدا کرد !



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن أبی مخنف :صاحَ [الحُسَینُ علیه السلام ] : أما مِن مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالی . أما مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ ! فَلَمّا سَمِعَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ هذَا الکَلامَ ، اضطَرَبَ قَلبُهُ ، ودَمَعَت عَیناهُ فَخَرَجَ باکِیا مُتَضَرِّعا مَعَ غُلامٍ لَهُ تُرکِیٍّ . وکانَ کَیفِیَّهُ انتِقالِهِ إلَی الحُسَینِ علیه السلام أنَّهُ لَمّا سَمِعَ هذَا الکَلامَ مِنَ الحُسَینِ علیه السلام أتی إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَقالَ لَهُ : أمُقاتِلٌ أنتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ قالَ : إی وَاللّهِ ! قِتالاً شَدیدا أیسَرُهُ أن تَسقُطَ الرُّؤوسُ وتَطیحَ الأَیدی ، فَقالَ : أما لَکُم فی واحِدَهٍ مِنَ الخِصالِ الَّتی عَرَضَ عَلَیکُم رِضیً ؟ فَقالَ : وَاللّهِ لَو کانَ الأَمرُ إلَیَّ لَفَعَلتُ ، ولکِنَّ أمیرَکَ قَد أبی ذلِکَ . فَأَقبَلَ الحُرُّ حَتّی وَقَفَ عَنِ النّاسِ جانِبا ومَعَهُ رَجُلٌ مِن قَومِهِ یُقالُ لَهُ : قُرَّهُ بنُ قَیسٍ ، فَقالَ لَهُ : یا قُرَّهُ ! هَل سَقَیتَ فَرَسَکَ الیَومَ ماءً ؟ قالَ : لا ! قالَ : أما تُریدُ أن تَسقِیَهُ ؟ قالَ قُرَّهُ : فَظَنَنتُ وَاللّهِ أنَّهُ یُریدُ أن یَتَنَحّی فَلا یَشهَدَ القِتالَ ، ویَکرَهُ أن أراهُ یَصنَعُ ذلِکَ مَخافَهَ أن أرفَعَ عَلَیهِ ، فَقُلتُ لَهُ : لَم أسقِهِ ، وأنَا مُنطَلِقٌ فَأَسقیهِ . قالَ : فَاعتَزَلتُ ذلِکَ المَکانَ الَّذی کانَ فیهِ ، وَاللّهِ لَو أطلَعَنی عَلَی الَّذی یُریدُ لَخَرَجتُ مَعَهُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام . فَأَخَذَ یَدنو قَلیلاً قَلیلاً ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن قَومِهِ : یا أبا یَزیدَ ! إنَّ أمرَکَ لَمُریبٌ ، فَمَا الَّذی تُریدُ ؟ قالَ : وَاللّهِ إنّی اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ ، ووَاللّهِ لا أختارُ عَلَی الجَنَّهِ شَیئا ولَو قُطِّعتُ وحُرِّقتُ . ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ ، ولَحِقَ بِالحُسَینِ علیه السلام مَعَ غُلامِهِ التُّرکِیِّ ، فَقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، جَعَلَنِیَ اللّهُ فِداکَ ! إنّی صاحِبُکَ الَّذی حَبَستُکَ عَنِ الرُّجوعِ ، وسایَرتُکَ فِی الطَّریقِ ، وجَعجَعتُ بِکَ فی هذَا المَکانِ ، وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ ، ما ظَنَنتُ القَومَ یَرُدّونَ عَلَیکَ ما عَرَضتَ عَلَیهِم ، ولا یَبلُغونَ بِکَ هذِهِ المَنزِلَهَ ، وإنّی لَو سَوَّلَت (1) لی نَفسی أنَّهُم یَقتُلونَکَ ما رَکِبتُ هذا مِنکَ، وإنّی قَد جِئتُکَ تائِبا إلی رَبّی مِمّا کانَ مِنّی ، ومُواسیکَ بِنَفسی حَتّی أموتَ بَینَ یَدَیکَ ، أفَتَری ذلِکَ لی تَوبَهً ؟ قالَ : نَعَم ! یَتوبُ اللّهُ عَلَیکَ ویَغفِرُ لَکَ ، مَا اسمُکَ ؟ قالَ : أنَا الحُرُّ ، قالَ : أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ ، أنتَ الحُرُّ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ ؛ انزِل ، فَقالَ : أنَا لَکَ فارِسا خَیرٌ مِنّی لَکَ راجِلاً ، اُقاتِلُهُم عَلی فَرَسی ساعَهً ، وإلَی النُّزولِ ما یَصیرُ أمری . ثُمَّ قالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! کُنتُ أوَّلَ خارِجٍ عَلَیکَ ، فَائذَن لی أن أکونَ أوَّلَ قَتیلٍ بَینَ یَدَیکَ ، فَلَعَلّی أن أکونَ مِمَّن یُصافِحُ جَدَّکَ مُحَمَّداً غَداً فِی القِیامَهِ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : إن شِئتَ فَأَنتَ مِمَّن تابَ اللّهُ عَلَیهِ وهُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ . فَکانَ أوَّلَ مَن تَقَدَّمَ إلی بِرازِ القَومِ الحُرُّ بنُ یَزیدَ الرِّیاحِیُّ ، فَأَنشَدَ فی بِرازِهِ : إنّی أنَا الحُرُّ ومَأویَ الضَّیفِأضرِبُ فی أعناقِکُم بِالسَّیفِ عَن خَیرِ مَن حَلَّ بِوادِی الخَیفِأضرِبُکُم ولا أری مِن حَیفِ (2) ورُوِیَ أنَّ الحُرَّ لَمّا لَحِقَ بِالحُسَینِ علیه السلام قالَ رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ یُقالُ لَهُ یَزیدُ بنُ سُفیانَ : أما وَاللّهِ لَو لَقیتُ الحُرَّ حینَ خَرَجَ لَأَتبَعتُهُ السِّنانَ . فَبَینا هُوَ یُقاتِلُ ، وإنَّ فَرَسَهُ لَمَضروبٌ عَلی اُذُنَیهِ وحاجِبِهِ ، وإنَّ الدِّماءَ لَتَسیلُ ، إذ قالَ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ : یا یَزیدُ ، هذَا الحُرُّ الَّذی کُنتَ تَتَمَنّاهُ ، فَهَل لَکَ بِهِ ؟ قالَ : نَعَم ، وخَرَجَ إلَیهِ ، فَما لَبِثَ الحُرُّ أن قَتَلَهُ وقَتَلَ أربَعینَ فارِسا وراجِلاً ، ولَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّی عُرقِبَ (3) فَرَسُهُ ، وبَقِیَ راجِلاً ، فَجَعَلَ یُقاتِلُ وهُوَ یَقولُ : إن تَعقِروا (4) بی فَأَنَا ابنُ الحُرِّأشجَعُ مِن ذی لِبدَهٍ هِزَبرِ (5) ولَستُ بِالخَوّارِ عِندَ الکَرِّلکِنَّنِی الثّابِتُ عِندَ الفَرِّ ثُمَّ لَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّی قُتِلَ ، فَاحتَمَلَهُ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام حَتّی وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام وبِهِ رَمَقٌ ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِهِ ، وهُوَ یَقولُ لَهُ : أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ بِهِ اُمُّکَ ، أنتَ الحُرُّ فِی الدُّنیا وأنتَ الحُرُّ فِی الآخِرَهِ . ثُمَّ رَثاهُ بعضُ أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام وقالَ الحاکِمُ الجُشَمِیُّ : بَل رَثاهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام بِقَولِهِ : لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحِصَبورٌ عِندَ مُشتَبَکِ الرِّماحِ ونِعمُ الحُرُّ إذ نادی حُسَینٌفَجادَ بِنَفسِهِ عِندَ الصِّیاحِ ورُوِیَ أنَّهُ کانَ یُنشِدُ عِندَ مُکافَحَتِهِ : آلَیتُ لا اُقتَلُ حَتّی أقتُلاولا اُصابُ الیَومَ إلّا مُقبِلا أضرِبُهُم بِالسَّیفِ ضَربا مُعضِلالا ناکِلاً (6) فیهِم ولا مُهَلِّلا (7)



1- .التسویل : تحسین الشیء وتزیینه وتحبیبه إلی الإنسان لیفعله أو یقوله (النهایه : ج 2 ص 425 «سول») .
2- .الحَیفُ : الجَورُ والظُلم (النهایه : ج 1 ص 469 «حیف») .
3- .عرقبتُ الدابَّهَ : قطعت عرقوبها . والعرقوب : عقب موتَّر خلف الکعبین (العین : ص 534 «عرقب») .
4- .عَقَر البعیر بالسیف : ضرب قوائمه به (المصباح المنیر : ص 421 «عقر») .
5- .الهزبر : الأسد (الصحاح : ج 2 ص 854 «هزبر») .
6- .الناکِلُ : الجبان الضعیف (الصحاح : ج 5 ص 1835 «نکل») .
7- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 9 ، الفتوح : ج5 ص101 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 13 وراجع : مطالب السؤول : ص76 و کشف الغمّه : ج2 ص262 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از ابو مِخنَف : حسین علیه السلام بانگ زد : «آیا یاوری نیست که ما را به خاطر رضای خدای متعال ، یاری دهد. آیا مدافعی نیست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، دفاع کند ؟!» . هنگامی که حُرّ بن یزید ، این سخن را شنید، دلش مضطرب و چشمانش اشکبار شد و گریان و نالان ، با غلام تُرکش ، بیرون آمد . چگونگی رفتنش به سوی حسین علیه السلام ، این گونه بود که چون این سخن را از حسین علیه السلام شنید، نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: آیا تو می خواهی با این مرد ، بجنگی ؟ ! عمر گفت : به خدا سوگند ، آری ؛ چنان جنگی که آسان ترین بخش آن، انداختن سرها و افتادن دست ها باشد . حُر گفت : آیا هیچ یک از پیشنهادهای ایشان ، شما را راضی نمی کند ؟ عمر سعد گفت: به خدا سوگند ، اگر کار به دست من بود، [ صلح ] می کردم ؛ امّا فرمانده ات [ عبید اللّه ]از آن ، خودداری می کند . سپس حُر جلو رفت و از مردم ، کناره گرفت و به مردی از قبیله اش به نام قُرّه بن قیس که همراه او بود ، گفت : ای قُرّه! آیا امروز ، اسبت را آب داده ای ؟ گفت : نه . گفت : آیا نمی خواهی که به او آب بنوشانی ؟ قُرّه می گوید : به خدا سوگند ، گمان بردم که او می خواهد کنار بکِشد و در جنگ ، حاضر نشود و خوش ندارد که من ، او را در حال چنین کاری ببینم ، مبادا که گزارش دهم . به او گفتم : به اسبم آب نداده ام . می روم تا به او آب بدهم . از آن جا که حُر بود ، دور شدم . به خدا سوگند ، اگر مرا از قصد خود آگاه می کرد ، همراه او به سوی حسین علیه السلام می رفتم . حُر ، کم کم خود را [ به حسین علیه السلام ] نزدیک می کرد . مردی از قبیله اش به او گفت : ای ابا یزید! کارت مشکوک است . چه می خواهی بکنی ؟ حُر گفت : به خدا سوگند ، خود را میان بهشت و دوزخ می بینم و به خدا سوگند ، هیچ چیز را بر بهشتْ ترجیح نمی دهم ، حتّی اگر تکّه تکّه و سوزانده شوم . آن گاه اسبش را هِی زد و با غلام ترکش به حسین علیه السلام پیوست و گفت : خدا ، مرا فدایت کند ، ای فرزند پیامبر خدا ! من، همانم که تو را از برگشتن ، باز داشتم و همراهت در راه آمدم و تو را وادار به فرود آمدن در این جا کردم . به خدایی که جز او خدایی نیست ، گمان نمی کردم که اینان ، پیشنهادت را نپذیرند و کارت را به این جا برسانند . اگر پی می بردم که آنان می خواهند تو را بکُشند ، این کار را با تو نمی کردم . من اکنون با توبه از گذشته ام به درگاه خدا ، نزد تو آمده ام و تو را با جانم یاری می دهم تا پیشِ روی تو بمیرم . آیا در این برای من ، توبه ای هست ؟ حسین علیه السلام فرمود : «آری. خدا ، توبه ات را می پذیرد و تو را می آمرزد . نامت چیست ؟» . گفت : من ، حُر هستم . فرمود : تو «حُر ( آزاده ) هستی ، همان گونه ای که مادرت تو را نامیده است . تو در دنیا و آخرت ، آزاده هستی . فرود بیا» . حُر گفت : من ، سواره باشم ، برایت بهتر است تا پیاده باشم . لَختی سوار بر اسبم ، با آنان می جنگم و در پایان کارم، به فرود (شهادت) ، خواهد انجامید . سپس گفت : ای فرزند پیامبر خدا ! من نخستین کسی هستم که بر تو بیرون آمد . پس اجازه بده تا نخستین کشته پیشِ روی تو باشم تا شاید از مصافحه کنندگان با جدّت محمّد صلی الله علیه و آله در فردای قیامت باشم . حسین علیه السلام به او فرمود : «اگر بخواهی ، سخنی نیست ، که تو از کسانی هستی که خداوند ، توبه شان را می پذیرد ؛ چرا که او توبه پذیرِ مهربان است» . نخستین کسی که پا به میدان نهاد و به نبرد تن به تن با دشمن پرداخت ، حُرّ بن یزید ریاحی بود که به گاه بیرون آمدنش برای هماوردی ، چنین خواند : من ، بی گمان ، آزاده ام و پناه میهمانان[ امّا گردنِ ] شما را با شمشیر می زنم . به دفاع از بهترین ساکنان خَیف (1)شما را می زنم و در آن ، هیچ ستمی نمی بینم . همچنین روایت شده که چون حُر به حسین علیه السلام پیوست ، مردی از بنی تمیم به نام یزید بن سفیان گفت : به خدا سوگند ، اگر حُر را به هنگام بیرون آمدن ببینم ، با نیزه در پی او می روم . هنگامی که حُر می جنگید و بر گوش و ابروی اسبش زده بودند و خون از آنها سرازیر بود ، حُصَین بن نُمَیر گفت : ای یزید ! این، همان حُرّ است که آرزو داشتی او را ببینی . آیا می خواهی با او رو به رو شوی ؟ گفت : آری . سپس ، به سوی او بیرون آمد. طولی نکشید که حُر ، او را کُشت و چهل سوار و پیاده را نیز کُشت و همچنان می جنگید تا آن که اسبش را پِی کردند و پیاده مانْد ؛ امّا همچنان می جنگید و می گفت : اگر اسبم را پِی می کنید ، من فرزندی آزاده امشجاع تر از شیر شرزه . و به گاه حمله ، ناتوان نیستمبلکه هنگام فرار دیگران ، استوار می ایستم . آن گاه ، جنگید تا کشته شد . یاران حسین علیه السلام او را بُردند و در حالی که هنوز رَمقی داشت ، پیشِ روی حسین علیه السلام نهادند . امام علیه السلام ، غبار از چهره اش پاک کرد و فرمود : «تو آزاده ای ، همان گونه که مادرت تو را نامیده است . تو در دنیا و آخرت ، آزاده ای» . سپس یکی از یاران حسین علیه السلام (حاکم جُشَمی گفته است : بلکه زین العابدین علیه السلام ) ، در سوگ او سرود : چه آزاده نیکویی بود ، حُرّ ریاحیپایدار ، به گاهِ بارش تیرها ! چه آزاده نیکویی ، که به گاه ندای حسینبا یک بانگ ، جان خود را ندا کرد! و روایت شده که حُر به هنگام نبرد می خوانْد : سوگند یاد کرده ام که کشته نشوم تا بکُشمو امروز ، جز از رو به رو، زخمی نخورم. آنان را سختْ با شمشیر می زنمنه از آنان دست می کشم ، و نه بازْ پس می نشینم .



1- .خَیف : مکانی است در کنار مِنا و مکّه .





الملهوف :صاحَ الحُسَینُ علیه السلام : أما مِن مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجهِ اللّهِ ! أما مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ ؟ فَإِذَا الحُرُّ بنُ یَزیدَ الرِّیاحِیُّ قَد أقبَلَ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ فَقالَ لَهُ : أمُقاتِلٌ أنتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ فَقالَ : إی وَاللّهِ! قِتالاً أیسَرُهُ أن تَطیرَ الرُّؤوسُ وتَطیحَ الأَیدی . قالَ : فَمَضَی الحُرُّ ووَقَفَ مَوقِفا مِن أصحابِهِ ، وأخَذَهُ مِثلُ الأَفکَلِ (1) . فَقالَ لَهُ المُهاجِرُ بنُ أوسٍ : وَاللّهِ إنَّ أمرَکَ لَمُریبٌ ! ولَو قیلَ مَن أشجَعُ أهلِ الکوفَهِ لَما عَدَوتُکَ ، فَما هذَا الَّذی أراهُ مِنکَ ؟ فَقالَ : إنّی وَاللّهِ اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ ، فَوَاللّهِ لا أختارُ عَلَی الجَنَّهِ شَیئا ولَو قُطِّعتُ واُحرِقتُ . ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ قاصِدا إلَی الحُسَینِ علیه السلام ویَدُهُ عَلی رَأسِهِ ، وهُوَ یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی تُبتُ إلَیکَ فَتُب عَلَیَّ ، فَقَد أرعَبتُ قُلوبَ أولِیائِکَ وأولادِ بِنتِ نَبِیِّکَ . وقالَ لِلحُسَینِ علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ ! أنَا صاحِبُکَ الَّذی حَبَسَکَ عَنِ الرُّجوعِ وجَعجَعَ بِکَ ، وَاللّهِ ما ظَنَنتُ أنَّ القَومَ یَبلُغونَ بِکَ ما أری ، وأنَا تائِبٌ إلَی اللّهِ ، فَهَل تَری لی مِن تَوبَهٍ ؟ فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : نَعَم ، یَتوبُ اللّهُ عَلَیکَ ، فَانزِل ، فَقالَ : أنَا لَکَ فارِسا خَیرٌ مِنّی راجِلاً ، وإلَی النُّزولِ یَؤولُ آخِرُ أمری . ثُمَّ قالَ : فإِذا کُنتُ أوَّلَ مَن خَرَجَ عَلَیکَ ، فَأذَن لی أن أکونَ أوَّلَ قَتیلٍ بَینَ یَدَیکَ ، (2) لَعَلّی أکونُ مِمَّن یُصافِحُ جَدَّکَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله غَدا فِی القِیامَهِ . فَأَذِنَ لَهُ فَجَعَلَ یُقاتِلُ أحسَنَ قِتالٍ ، حَتّی قَتَلَ جَماعَهً مِن شُجعانٍ وأبطالٍ ، ثُمَّ استُشهِدَ ، فَحُمِلُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام ، فَجَعَلَ یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِهِ ، ویَقولُ : أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکُ ، حُرٌّ فِی الدُّنیا وحُرٌّ [فِی] (3) الآخِرَهِ . (4)

.

1- .الأفکَلُ : الرِّعده (الصحاح : ج 5 ص 1792 «فکل») .
2- .وفی الملهوف : «قالَ جامِعُ الکِتابِ : إنَّما أرادَ أوَّلَ قَتیلٍ مِنَ الآنِ ؛ لِأَنَّ جَماعَهً قُتِلوا قَبلَهُ کَما وَرَدَ» .
3- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر ولا یصحّ السیاق بدونه .
4- .الملهوف : ص 159 .



الملهوف :حسین علیه السلام بانگ زد : «آیا فریادرسی نیست که ما را به خاطر خدا ، یاری کند ؟ آیا مدافعی نیست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند ؟ در این هنگام ، حُرّ بن یزید ریاحی به سوی عمر بن سعد آمد و به او گفت : آیا تو می خواهی با این مرد ، بجنگی ؟! گفت : آری . به خدا سوگند ، آری ؛ چنان جنگی که پَراندن سرها و قطع دست ها ، آسان ترین بخش آن باشد . حُر ، گذشت و جایی کنار یارانش ایستاد و لرزه بر اندامش افتاده بود. مهاجر بن اوس به او گفت : به خدا سوگند ، کارت مشکوک است. اگر از من می پرسیدند که شجاع ترینِ کوفیان ، چه کسی است ، از [کنار نامِ] تو نمی گذشتم . پس این چه چیزی است که از تو می بینم ؟ حُر گفت : به خدا سوگند ، خود را میان بهشت و دوزخ می بینم و به خدا سوگند ، حتّی اگر تکّه تکّه و سوزانده شوم ، هیچ چیزی را بر بهشت ، ترجیح نمی دهم . سپس بر اسبش هِی زد و در حالی که دست بر سر نهاده بود ، به سوی حسین علیه السلام رفت و می گفت : خدایا ! به سوی تو باز گشته ام . توبه ام را بپذیر که من ، دل دوستانت و فرزندان دختر پیامبرت را لرزنده ام . آن گاه به حسین علیه السلام گفت : فدایت شوم! من همان کسی هستم که تو را از برگشتن ، باز داشتم و تو را وادار کردم که در این جا فرود بیایی . به خدا سوگند ، گمان نمی کردم که اینان ، تو را تا به این جایی که می بینم ، بکشانند . من از این کار ، به سوی خدا توبه می کنم . آیا برای من ، راه توبه ای هست ؟ حسین علیه السلام فرمود : «آری . خداوند ، توبه ات را می پذیرد . فرود بیا» . حُر گفت : من سواره باشم ، برای تو بهتر است از آن که پیاده باشم و سرانجام کار، به فرود آمدن (شهادت ) می انجامد . سپس گفت : چون نخستین فردی بودم که در برابر تو بیرون آمدم ، به من اجازه بده که نخستین کشته پیشِ روی تو باشم ، (1) تا شاید از کسانی باشم که با جدّت محمّد صلی الله علیه و آله ، در فردای قیامت ، مصافحه می کنند . امام علیه السلام به او اجازه داد و او به بهترین صورتی که امکان داشت ، جنگید تا آن که گروهی از شجاعان و قهرمانان دشمن را کُشت و سپس ، شهید شد . پیکرش را نزد حسین علیه السلام بُردند . امام علیه السلام ، غبار از چهره اش پاک می کرد و می فرمود : «تو حُر (آزاده) هستی، همان گونه که مادرت ، تو را نامیده است ؛ آزاده در دنیا و آخرت» .



1- .سیّد ابن طاووس، در این جا اضافه کرده است: مقصود حُر ، نخستین کشته از هنگام پیوستن او به حسین علیه السلام بوده است ؛ و گر نه ، همان گونه که روایت شده ، گروهی پیش از او به شهادت رسیده بودند .



الإرشاد :نَشِبَ القِتالُ فَقُتِلَ مِنَ الجَمیعِ جَماعَهٌ . وحَمَلَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ عَلی أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، وهُوَ یَتَمَثَّلُ بِقَولِ عَنتَرَهَ : ما زِلتُ أرمیهِم بِغُرَّهِ (1) وَجهِهِولَبانِهِ حَتّی تَسَربَلَ بِالدَّمِ فَبَرَزَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن بَلحارِثٍ یُقالُ لَهُ : یَزیدُ بنُ سُفیانَ ، فَما لَبِثَهُ الحُرُّ حَتّی قَتَلَهُ... قاتَلَهُم أصحابُ الحُسَینِ قِتالاً شَدیدا ، فَأَخَذَت خَیلُهُم تَحمِلُ وإنَّما هِیَ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا ، فَلا تَحمِلُ عَلی جانِبٍ مِن خَیلِ الکوفَهِ إلّا کَشَفَتهُ ، فَلَمّا رَأی ذلِکَ عُروَهُ بن قَیسٍ وهُوَ عَلی خَیلِ أهلِ الکوفَهِ بَعَثَ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ : أما تَری ما تَلقی خَیلی مُنذُ الیَومِ مِن هذِهِ العِدَّهِ الیَسیرَهِ ؟ ابعَث إلَیهِمُ الرِّجالَ وَالرُّماهَ فَبَعَثَ عَلَیهِم بِالرُّماهِ فَعُقِرَ بِالحُرِّ بنِ یَزیدَ فَرَسُهُ فَنَزَلَ عَنهُ وجَعَلَ یَقولُ : إن تَعقِروا بی فَأَنَا ابنُ الحُرِّأشجَعُ مِن ذی لِبَدٍ هِزَبرِ ویَضرِبُهُم بِسَیفِهِ ، وتَکاثَروا عَلَیهِ ، فَاشتَرَکَ فی قَتلِهِ أیّوبُ بنُ مُسَرَّحٍ ورَجُلٌ آخَرُ مِن فُرسانِ أهلِ الکوفَهِ . (2)



1- .غُرّه کلّ شیء : أوّله وأکرمه (الصحاح : ج 2 ص 768 «غرر») .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 102 104 ، إعلام الوری : ج 1 ص 462 - 463 نحوه وراجع : مثیر الأحزان : ص 59 60 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 565 566 .



الإرشاد :جنگ ، بالا گرفت و گروهی از هر دو گروه ، کشته شدند و حُرّ بن یزید ، به یاران عمر بن سعد ، یورش بُرد ، در حالی که شعر عَنتَره را می خواند : پیوسته، بر پیشانی و صورت و سینه شانمی زنم ، تا جامه خون به تن کنند . و مردی از قبیله بَلحارث، به نام یزید بن سفیان، به سوی او بیرون آمد ؛ ولی اندکی نکشید که حُر ، او را کُشت ... و یاران حسین علیه السلام ، با آنان به شدّت جنگیدند و سواره نظامشان که 32 تن سوارکار بودند ، بر هیچ سویی از سواره نظام کوفه یورش نمی بُرد ، مگر آن که آن را می شکافت . عُروه بن قیس ، فرمانده سواره نظام کوفیان ، چون چنین دید، به سوی عمر بن سعد فرستاد که: آیا نمی بینی که امروز ، گروه من از دست این تعداد اندک ، چه می کِشد ؟ پیادگان و تیراندازان را به سوی آنان ، گسیل دار . عمر نیز تیراندازانی را به سوی آنها فرستاد و اسب حُرّ بن یزید را پِی کردند. حُر ، از اسبش فرود آمد و چنین رَجَز خواند : اگر اسبم را پِی می کنید، من فرزندی آزاده امشجاع تر از شیرِ شَرزه . و با شمشیرش ، آنان را می زد تا این که تعدادشان ، فزونی گرفت و بر او ، غلبه کردند. ایّوب بن مُسَرّح و مردی دیگر از سواران لشکر کوفه ، با هم، او را به شهادت رساندند .



الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :أقبَلَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ أحَدُ بَنی رِیاحِ بنِ یَربوعٍ عَلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَقالَ : أمُقاتِلٌ أنتَ هذا الرَّجُلَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : أما لَکُم فی واحِدَهٍ مِن هذِهِ الخِصالِ الَّتی عَرَضَ رِضیً ؟ قالَ : لَو کانَ الأَمرُ إلَیَّ فَعَلتُ . فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! ما أعظَمَ هذا أن یَعرِضَ ابنُ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَیکُم ما یَعرِضُ فَتَأبَونَهُ !! ثُمَّ مالَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام فَقاتَلَ مَعَهُ حَتّی قُتِلَ . فَفی ذلِکَ یَقولُ الشّاعِرُ المُتَوَکِّلُ اللَّیثِیُّ : لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحِوحُرٌّ عِندَ مُختَلَفِ الرِّماحِ ونِعمَ الحُرُّ ناداهُ حُسَینٌفَجادَ بِنَفسِهِ عِندَ الصَّباحِ وقالَ الحُسَینُ علیه السلام : أما وَاللّهِ یا عُمَرُ ، لَیَکونَنَّ لِما تَری یَوما یَسوؤُکَ . (1)

تذکره الخواصّ :إنَّهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام ] نادی : یا شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ ، ویا حَجّارَ بنَ أبجَرَ (2) ، ویا قَیسَ بنَ الأَشعَثِ ، ویا زَیدَ بنَ الحَرثِ ، ویا فُلانُ ، ویا فُلانُ ! ألَم تَکتُبوا إلَیَّ ؟ فَقالوا : ما نَدری ما تَقولُ . وکانَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ الیَربوعِیُّ مِن ساداتِهِم ، فَقالَ لَهُ : بَلی وَاللّهِ لَقَد کاتَبناکَ (3) ، ونَحنُ الَّذینَ أقدَمناکَ ، فَأَبعَدَ اللّهُ الباطِلَ وأهلَهُ ، وَاللّهِ لا أختارُ الدُّنیا عَلَی الآخِرَهِ ، ثُمَّ ضَرَبَ رَأسَ فَرَسِهِ ودَخَلَ فی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : أهلاً بِکَ وسَهلاً ، أنتَ وَاللّهِ الحُرُّ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . ثُمَّ ناداهُمُ الحُرُّ : وَیحَکُم لا اُمَّ لَکُم ! أنتُمُ الَّذینَ أقدَمتُموهُ ، فَلَمّا أتاکُم أسلَمتُموهُ ، فَصارَ کَالأَسیرِ ، ومَنَعتُموهُ وأهلَهُ الماءَ الجارِیَ ، الَّذی تَشرَبُ مِنهُ الیَهودُ وَالنَّصاری وَالمَجوسُ ، ویَتَمَرَّغُ فیهِ خَنازیرُ السَّوادِ ، بِئسَ ما خَلَفتُم مُحَمَّدا فی أهلِهِ وذُرِّیَّتِهِ ، وإذا لَم تَنصُروهُ وتَفوا لَهُ بِما حَلَفتُم عَلَیهِ ، فَدَعوهُ یَمضی حَیثُ شاءَ مِن بِلادِ اللّهِ ، أما أنتُم بِاللّهِ مُؤمِنونَ ؟ وبِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ جَدِّهِ مُصَدِّقونَ ؟ وبِالمَعادِ موقِنونَ ؟ ثُمَّ حَمَلَ وقالَ : أضرِبُ فی أعناقِکُم بِالسَّیفِعَن خَیرِ مَن حَلَّ مِنیً وَالخَیفِ وَقَتَلَ مِنهُم جَماعَهً ، ثُمَّ تَکاثَروا عَلَیهِ فَقَتَلوهُ . (4)



1- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 469 وراجع : الأمالی للشجری : ج 1 ص 167 .
2- .فی المصدر : «الحرّ» ، وهو تصحیف ظاهر .
3- .ویُفهم ممّا نُقل حول تلک المحاورات التی جرت بین الإمام علیه السلام والحرّ بعد التقاء الجیشین ، أنّ الحرّ لم یکن ممّن دعی الإمام علیه السلام إلی القدوم ، فالحرّ بحسب الظاهر من أعوان النظام آنذاک ، ولم یکن من المخطّطین لمصیر الإمام علیه السلام وقدومه . ولو قبلنا ما جاء فی المتن من جواب الحرّ للإمام علیه السلام بالإیجاب ، فإنّما قال ذلک بعدما رأی إحجام القوم عن جواب الإمام علیه السلام ، فکان لسان حالهم .
4- .تذکره الخواصّ : ص 251 .



الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :حُرّ بن یزید ، از قبیله ریاح بن یَربوع ، به سوی عمر بن سعد آمد و گفت : آیا می خواهی با این مرد بجنگی ؟ گفت: آری . گفت: آیا هیچ یک از پیشنهادهای او ، شما را راضی نمی کند ؟ عمر گفت: اگر کار به دست من بود، می پذیرفتم. حُر گفت: سبحان اللّه ! چه قدر گِران است که فرزند دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، پیشنهادی به شما بدهد و شما آن را نپذیرید ! سپس به سوی حسین علیه السلام تمایل یافت و همراه او جنگید تا کشته شد. متوکّل لیثی ، در این باره ، سروده است : چه خوبْ آزاده ای است، حُرّ ریاحیآزاده ، به گاه رفت و آمدِ نیزه ها ! چه خوبْ آزاده ای که حسین ، ندایش دادو او در نخستین ساعات روز ، جانش را ندا کرد! حسین علیه السلام نیز فرمود : «به خدا سوگند ای عمر ، به خاطر این روزی که می بینی ، روزی سخت بر تو خواهد آمد.

تذکره الخواص :حسین علیه السلام ، ندا داد : «ای شَبَث بن رِبْعی ، ای حَجّار بن اَبجَر ، ای قیس بن اشعث، ای زید بن حرث و ای فلان و فلان! آیا به من نامه ننوشتید ؟» . آنان گفتند: ما نمی دانیم چه می گویی ! حُرّ بن یزید یَربوعی ، از بزرگانِ آنان بود که به حسین علیه السلام گفت: چرا . به خدا سوگند، با تو مکاتبه کردیم، (1) و ما بودیم که تو را پیش انداختیم . خداوند ، باطل و اهلش را دور گردانَد ! به خدا سوگند ، دنیا را به آخرت ، ترجیح نمی دهم . سپس ، بر سرِ اسبش زد و به درون لشکر حسین علیه السلام آمد. حسین علیه السلام به او خوشامد گفت و فرمود: «به خدا سوگند ، تو در دنیا و آخرت ، آزاده (حُر) هستی !». سپس حُر ، لشکر ابن سعد را چنین ندا داد : وای بر شما ، ای بی مادران ! شما بودید که او را پیش انداختید و چون نزدتان آمد، او را تسلیم کردید و همچون اسیران شد . آب جاری را از او و خاندانش ، باز داشتید ؛ آبی را که یهود و نصارا و مَجوس ، از آن می نوشند و خوکان بیابان ، در آن می غلتند. پس از محمّد صلی الله علیه و آله ، با خاندان و فرزندانش ، بد کردید. اکنون که یاری اش نمی دهید و به پیمانی که با او بسته اید ، وفا نمی کنید ، پس بگذارید به هر سرزمینی از خدا که خواست ، برود . آیا شما به خدا ، ایمان ندارید ؟ به پیامبری جدّش محمّد باور ندارید ؟ به معاد و بازگشت ، یقین ندارید ؟ سپس ، یورش بُرد و چنین خواند : گردن هایتان را با شمشیر می زنمبه جانبداری از بهترین ساکن مِنا و خَیف . آن گاه ، گروهی از آنان را کُشت . سپس تعدادشان فزونی گرفت تا این که بر او غلبه کردند و او را کُشتند .



1- .از گفتگوی حُر با امام حسین علیه السلام ، روشن می شود که حُر ، جزو نامه نگاران به امام علیه السلام نبوده است ؛ زیرا او از کارگزاران حکومت آن روزگار بوده و جزو هواداران و دعوت کنندگان امام حسین علیه السلام به کوفه نبوده است. از این رو ، اگر ادّعای متن را بپذیریم، باید گفت: پاسخ حُر، به اعتبار مجموع مخاطبان امام علیه السلام و پس از خودداری آنان از دادنِ پاسخ است .



المناقب لابن شهرآشوب :بَرَزَ الحُرُّ وهُوَ یَرتَجِزُ : إنّی أنَا الحُرُّ ومَأوَی الضَّیفِأضرِبُ فی أعناقِکُم بِالسَّیفِ عَن خَیرِ مَن حَلَّ بِلادَ الخَیفِأضرِبُکُم ولا أری مِن حَیفِ فَقَتَلَ نَیِّفا (1) وأربَعینَ رَجُلاً . (2)

مثیر الأحزان :رَوَیتُ بِإِسنادی أنَّهُ [أیِ الحُرَّ بنَ یَزیدَ الرِّیاحِیَّ ]قالَ لِلحُسَینِ علیه السلام : لَمّا وَجَّهَنی عُبَیدُ اللّهِ إلَیکَ ، خَرَجتُ مِنَ القَصرِ فَنودیتُ مِن خَلفی : أبشِر یا حُرُّ بِخَیرٍ ، فَالتَفَتُّ فَلَم أرَ أحَدا . فَقلتُ : وَاللّهِ ما هذِهِ بِشارَهٌ وأنَا أسیرُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام ! وما اُحَدِّثُ نَفسی بِاتِّباعِکَ . فَقالَ علیه السلام : لَقَد أصَبتَ أجرا وخَیرا . (3)



1- .النَّیِّف : من واحدٍ إلی ثلاثٍ (المصباح المنیر : ص 631 «نیف») .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 14 15 .
3- .مثیر الأحزان : ص 59 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 15 .



المناقب، ابن شهرآشوب :حُر ، به میدان مبارزه آمد و چنین رَجَز می خواند : من ، بی گمان آزاده ام و پناه میهمانان[ امّا ] گردن شما را با شمشیرمی زنم . به جانبداری از بهترین ساکن سرزمین خَیفبر شما ضربه می زنم و در این کار ، هیچ ستمی نمی بینم. آن گاه ، چهل و دو سه تن از آنان را کُشت .

مثیر الأحزان :با سندم نقل می کنم که حُرّ بن یزید ریاحی به حسین علیه السلام گفت : هنگامی که عبید اللّه ، مرا به سوی تو روانه کرد و از کاخ [ حکومتی ] بیرون آمدم ، از پشتِ سرم ندا رسید : «ای حُر! تو را به نیکی ، بشارت باد» . من [ به سوی صدا ] رو کردم ؛ امّا کسی را ندیدم و گفتم: خدایا! این ، چه بشارتی است، در حالی که من [ برای جنگ ]به سوی حسین علیه السلام می روم؟! و پیروی از تو ، به فکرم نمی رسید . امام علیه السلام فرمود: «به پاداش و نیکی رسیدی» .



3 / 12حَنظَلَهُ بنُ أسعَدٍ الشِّبامِیُّحنظله بن أسعد الشبامیّ (1) ، أو «الشامیّ» (2) ، بَطَلٌ آخر من أبطال ملحمه کربلاء العظام (3) . فبینما جعل نفسه درعاً للإمام مقابل سیوف الأعداء ونبالهم ورماحهم ، کان یحذّرهم کمؤمن آل فرعون بتلاوته هذه الآیات بصوت رفیع : «یَقَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ یَقَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ * یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» (4) ، یا قَومِ [لا ]تَقتُلوا حُسَینا فَیُسحِتَکُمُ اللّهُ بِعَذابٍ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» (5) . ثمّ نظر إلی الإمام وقال : أفَلا نَروحُ إلی رَبِّنا ونَلحَقُ بِأَصحابِنا ؟ فأجابه الإمام قائلاً : بَل رُح إلی ما هُوَ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وما فیها ، وإلی مُلکٍ لا یَبلی . (6) وبعد الاستئذان من الإمام ودّعه بهذه العبارات : السَّلامُ عَلَیکَ یا أبا عَبدِ اللّهِ ، صَلَّی اللّهُ عَلَیکَ وعلَی أهلِ بَیتِکَ ، وعَرَّفَ بَینَنا وبَینَکَ فی جَنَّتِهِ . وقال الإمام: آمینَ آمینَ . (7) وبذلک دخل حنظله ساحه الحرب وذاق شهد الشهاده. وقد ورد فی زیارتی الناحیه (8) والرجبیّه : السَّلامُ عَلی حَنظَلَهَ بنِ أسعَدَ الشِّبامِیِّ . (9)



1- .راجع : ص 284 ح 1705 وص 288 ح1707 و الزیاره الرجبیّه وزیاره الناحیه . وفی بعض النقول «سعد» بدل «أسعد» راجع : ص 286 ح 1706 ، معجم البلدان : ج 3 ص 318 وفیه «حنظله بن عبداللّه الشبامی» ، رجال الطوسی : ص 100 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 122 وفیه «من همدان» ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 113 وفیه «حنظله بن عمرو الشیبانی» .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 203 ح 5 ، الزیاره الرجبیّه وزیاره الناحیه بروایه مصباح الزائر : ص 295 وص 285 ، الأمالی للشجری : ج 2 ص 173 وفیه «من همدان».
3- .هو ذلک الشخص الذی کانت فرقه من الغلاه تعتقد بأنه فی یوم عاشوراء صار شبیهاً بالحسین واستشهد بدلاً عنه ، وأنّ الإمام الحسین علیه السلام لم یستشهد بل صعد إلی السماء کعیسی علیه السلام . وفی حدیث للإمام الرضا علیه السلام کذّب فیه هذه القضیه وکفّر من یعتقد بها (راجع : عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 203 ح 5).
4- .غافر : 30 33 .
5- .طه : 61.
6- .راجع: ص 288 ح 1706 و 1707 .
7- .راجع: ص 286 ح 1705 .
8- .راجع: ج 12 ص 266 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال).
9- .راجع: ج 12 ص 120 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب).



3 / 12حنظله بن اسعد شِبامی

حنظله بن اسعد شِبامی یا شامی ، (1) یکی دیگر از حماسه سازان بزرگ عاشوراست. (2) وی در حالی که خود را سپرِ امام علیه السلام در برابر شمشیرها، تیرها و نیزه های دشمن قرار داده بود، همانند مؤمنِ آل فرعون ، با قرائت آیاتی از قرآن ، با صدای بلند ، به آنان هشدار داد : «ای قوم من ! من بر شما، از روزی همانند روزگار [عذاب] اقوام پیشین می هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمی نمی خواهد . و ای قوم من ! من بر شما ، از روزِ فریادخواهی می هراسم ؛ روزی که روی می گردانید ، امّا هیچ پناهگاهی در برابر خداوند ندارید ؛ و هر کس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه کند ، راه نمایی ندارد» (3) . ای مردم ! حسین را مکُشید که خدا ، شما را در عذاب ، هلاک می کند . «و بی گمان ، آن که افترا زد ، ناکام شد» . (4) سپس نگاهی به امام علیه السلام کرد و گفت : آیا به سوی پروردگارمان نرویم تا به یارانمان بپیوندیم ؟ امام علیه السلام ، در پاسخ به او فرمود : [ چرا ؛ ] بلکه به سوی آنچه که از دنیا و داشته هایش بهتر است ، برو ؛ به مُلکی زائل ناشدنی . وی پس از کسب اجازه امام علیه السلام با این جملات ، با ایشان خداحافظی کرد : سلام بر تو ، ای ابا عبد اللّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! و خداوند ، در بهشتش ، میان ما و تو آشنایی برقرار کند . حسین علیه السلام نیز «آمین» گفت . سپس ، حنظله به میدان آمد و شربت شهادت نوشید . در زیارت های «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است : سلام بر حنظله بن اسعد شِبامی !

.

1- .نام وی، حنظله بن عبد اللّه شبامی و حنظله بن عمرو شَیبانی و حنظله شامی نیز آمده است.
2- .وی، همان کسی است که فرقه ای از غُلات، معتقد بودند که روز عاشورا، شبیه امام حسین علیه السلام شد و شهید گردید و امام حسین علیه السلام به شهادت نرسید؛ بلکه مانند عیسی علیه السلام به آسمان برده شد. در حدیثی، امام رضا علیه السلام به شدّت این مسئله را تکذیب و معتقدان به آن را تکفیر نموده است.
3- .غافر : آیه 30 33 .
4- .طه : آیه 60 .



تاریخ الطبری عن محمّد بن قیس :جاءَ حَنظَلَهُ بنُ أسعَدَ الشَّبامِیُّ ، فَقامَ بَینَ یَدَی حُسَینٍ علیه السلام فَأَخَذَ یُنادی : «یَقَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ یَقَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ * یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» (1) ، یا قَومِ [لا] (2) تَقتُلوا حُسَینا فَیُسحِتَکُمُ (3) اللّهُ بِعَذابٍ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» (4) . فَقالَ لَهُ حُسَینٌ علیه السلام : یَابنَ أسعَدَ ! رَحِمَکَ اللّهُ ! إنَّهُم قَدِ استَوجَبُوا العَذابَ حینَ رَدّوا عَلَیکَ ما دَعَوتَهُم إلَیهِ مِنَ الحَقِّ ، ونَهَضوا إلَیکَ لِیَستَبیحوکَ وأصحابَکَ ، فَکَیفَ بِهِمُ الآنَ وقَد قَتَلوا إخوانَکَ الصّالِحینَ ؟! قالَ : صَدَقتَ جُعِلتُ فِداکَ ! أنتَ أفقَهُ مِنّی وأحَقُّ بِذلِکَ ، أفَلا نَروحُ إلَی الآخِرَهِ ونَلحَقُ بِإِخوانِنا ؟ فَقالَ : رُح إلی خَیرٍ مِنَ الدُّنیا وما فیها ، وإلی مُلکٍ لا یَبلی . فَقالَ : السَّلامُ عَلَیکَ أبا عَبدِ اللّهِ ! صَلَّی اللّهُ عَلَیکَ وعلَی أهلِ بَیتِکَ ، وعَرَّفَ بَینَنا وبَینَکَ فی جَنَّتِهِ . فَقالَ : آمینَ آمینَ ! فَاستَقدَمَ فَقاتَلَ حَتّی قُتِلَ . (5)



1- .غافر : 30 33 .
2- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر، وأثبتناه من المصادر الاُخری .
3- .یسحتکم : یستأصلکم (لسان العرب : ج 2 ص 41 «سحت») .
4- .طه : 61 .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 443 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 24 بزیاده «یقیه السهام والرماح والسیوف بوجهه ونحره» بعد «فقام بین یدی حسین علیه السلام » وکلاهما نحوه بحار الأنوار : ج 45 ص 23 .



تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن قیس : حنظله بن اسعد شِبامی آمد و جلوی حسین علیه السلام ایستاد و [ رو به دشمن ، ]فریاد برآورد : «ای قوم من ! من بر شما از روزی همانند روزگار [عذاب ]اقوام پیشین می هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمی نمی خواهد . و ای قوم من ! من بر شما از روزِ فریادخواهی می هراسم ؛ روزی که روی می گردانید ، امّا هیچ پناهگاهی در برابر خداوند ندارید ؛ و هر کس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه کند ، راه نمایی ندارد» . ای مردم ! حسین را مکُشید که خدا ، شما را در عذاب ، هلاک می کند . «و بی گمان ، آن که افترا زد ، ناکام شد» . حسین علیه السلام به او فرمود : «ای پسر اَسعَد ! خدایت بیامرزد . آنان ، همان هنگامی سزاوارِ عذاب شدند که دعوت تو به سوی حق را رد کردند و به سوی تو و یارانت برخاستند تا خونت را حلال بشمارند . پس اکنون که برادران شایسته ات را کُشته اند ، چگونه [سزاوار عذاب ]نباشند ؟!» . حنظله گفت : فدایت شوم ! تو از من ، آگاه تری و بدان نیز سزاوارتری . آیا به سوی آخرت نرویم و به برادرانمان ، نپیوندیم ؟ فرمود : «[ چرا ؛ ] بلکه به سوی آنچه از دنیا و داشته هایش بهتر است ، برو ؛ به سوی مُلکی زائل نشدنی!» . حنظله گفت : سلام بر تو ، ای ابا عبد اللّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! خدا ، در بهشت ، میان ما و تو آشنایی برقرار کند ! حسین علیه السلام فرمود : «آمین، آمین!» . سپس ، حنظله به پیش تاخت و جنگید تا کُشته شد .



الملهوف :جاءَ حَنظَلَهُ بنُ سَعدٍ الشِّبامِیُّ ، فَوَقَفَ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام یَقیهِ السِّهامَ وَالسُّیوفَ وَالرِّماحَ بِوَجهِهِ ونَحرِهِ ، وأخَذَ یُنادی : «یَقَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ*یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» ، یا قَومِ لا تَقتُلوا حُسَینا فَیُسحِتَکُمُ اللّهُ بِعَذابٍ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» . ثُمَّ التَفَتَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : أفَلا نَروحُ إلی رَبِّنا ونَلحَقُ بِأَصحابِنا ؟ فَقالَ لَهُ : بَل رُح إلی ما هُوَ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدنیا وما فیها ، وإلی مُلکٍ لا یَبلی . فَتَقَدَّمَ فَقاتَلَ قِتالَ الأَبطالِ ، وصَبَرَ عَلَی احتِمالِ الأَهوالِ ، حَتّی قُتِلَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ . (1)



1- .الملهوف : ص 164 ، الإرشاد : ج 2 ص 105 ، إعلام الوری : ج 1 ص 464 نحوه ولیس فیهما من «ثمّ التفت» إلی «الأهوال» .



الملهوف :حنظله بن سعد شِبامی آمد و پیشِ روی حسین علیه السلام ایستاد تا او را با صورت و گلوی خود ، از نیزه ها و تیرها و شمشیرها، نگاه دارد . آن گاه ، [ رو به دشمن ، ]فریاد برآورد : «ای قوم من ! من بر شما از روزی همانند روزگار [عذاب ]اقوام پیشین می هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمی نمی خواهد . و ای قوم من ! من بر شما از روزِ فریادخواهی می هراسم ؛ روزی که روی می گردانید ، امّا هیچ پناهگاهی در برابر خداوند ندارید ؛ و هر کس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه کند ، راه نمایی ندارد» . ای مردم ! حسین را مکُشید که خدا ، شما را در عذاب ، هلاک می کند «و بی گمان ، آن که افترا زد ، ناکام شد» . سپس به سوی حسین علیه السلام رو کرد و به او گفت : آیا به سوی پروردگارمان نرویم و به یارانمان نپیوندیم ؟ امام علیه السلام به او فرمود : «[ چرا ؛ ] بلکه به سوی چیزی برو که از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است ، و به سوی مُلکی که زائل نمی گردد» . او پیش رفت و قهرمانانه جنگید و بر بیم و هراس میدان ، شکیب ورزید تا آن که کشته شد . رضوان خداوند بر او باد !






مثیر الأحزان :جاءَ حَنظَلَهُ بنُ أسعَدَ الشِّبامِیُّ فَوَقَفَ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام ، یَقیهِ الرِّماحَ وَالسِّهامَ والسُّیوفَ بِوَجهِهِ ونَحرِهِ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ : أفَلا نَروحُ إلی رَبِّنا ونَلحَقُ ؟ فَقالَ : رُح إلی ما هُوَ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وما فیها . فَقاتَلَ قِتالَ الشُّجعانِ ، وصَبَرَ عَلی مَضَضِ (1) الطِّعانِ ، حَتّی قُتِلَ وألحَقَهُ اللّهُ بِدارِ الرِّضوانِ . (2)

3 / 13زُهَیرُ بنُ القَینِکان زهیر بن القین البجلیّ (3) ، أحد أبرز أصحاب سیّد الشهداء علیه السلام ، وکان یتولّی قیاده جناح المیمنه فی عسکر الإمام علیه السلام ، وکان له دور مؤثّر فی التصدّی لجیش الکوفه . (4) یعتبره البلاذریّ عثمانیّ الهوی ، (5) وقد ناداه الأعداء فی عصر تاسوعاء بذلک أیضا ، وممّا یؤیّد ذلک أیضا اشتراکه فی حرب بلنجر بقیاده سلمان الباهلی فی عهد حکم عثمان ، (6) وعدم وجود روایات بخصوص تواجده فی الحروب التی حدثت فی فتره حکم الإمام علیّ علیه السلام ، وکذلک عدم رغبه زهیر للالتقاء بالإمام الحسین علیه السلام فی مسیره إلی الکوفه . وأمّا فی منزل زرود، فعندما دعاه رسول الإمام علیه السلام للالتقاء به، حضر عند الإمام الحسین علیه السلام بتحریض من زوجته ، ولم یمض طویل وقت حتّی رجع إلی خیمته بوجه مستبشر ، یدلّ علی تغییرٍ أساسیّ فی معنویّاته ، وأمر أن تنقل خیمته إلی مقربه من خیام الإمام الحسین علیه السلام . (7) وقد أشار إلی هذا التغییر الذی طرأ علیه عندما وعظ جیش ابن زیاد فی عصر الیوم التاسع من محرّم ، فقالوا له : یا زهیر ، ما کنت عندنا من شیعه أهل هذا البیت ، إنّما کنت عثمانیّا ! فأجابهم زهیر قائلاً : أفَلَستَ تَستَدِلُّ بِمَوقِفی هذا أنّی مِنهُم ! أما وَاللّهِ ، ما کَتَبتُ إلَیهِ کِتابا قَطُّ ، ولا أرسَلتُ إلَیهِ رَسولاً قَطُّ ، ولا وَعَدتُهُ نُصرَتی قَطُّ ، ولکِنَّ الطَّریقَ جَمَعَ بَینی وبَینَهُ ، فَلَمّا رَأَیتُهُ ذَکَرتُ بِهِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَکانَهُ مِنهُ ، وعَرَفتُ ما یُقدَمُ عَلَیهِ مِن عَدُوِّهِ وحِزبِکُم ، فَرَأَیتُ أن أنصُرَهُ ، وأن أکونَ فی حِزبِهِ ، وأن أجعَلَ نَفسی دونَ نَفسِهِ ، حِفظا لِما ضَیَّعتُم مِن حَقِّ اللّهِ وحَقِّ رَسولِهِ صلی الله علیه و آله . (8) ولا نعلم ما قاله الإمام علیه السلام لزهیر فی هذا اللقاء القصیر ، إلّا أنّه یبدو من الکلام الذی أدلی به إلی أصحابه عند الوداع، بأنّ إحدی المسائل التی أبداها الإمام الحسین علیه السلام له ، هی التذکیر بذکری مهمّه وسارّه من ذکریات حرب بلنجر . وبعد رجوعه من لدن الإمام علیه السلام حکی زهیر هذه الذکری لرفاقه لعلّه یستجذبهم معه، فخاطبهم قائلاً : مَن أحَبَّ مِنکُم أن یَتبَعَنی ، وإلّا فَإِنَّهُ آخِرُ العَهدِ ، إنّی سَاُحَدِّثُکُم حَدیثا : غَزَونا بَلَنجَرَ ، فَفَتَحَ اللّهُ عَلَینا ، وأصَبنا غَنائِمَ ، فَقالَ لَنا سَلمانُ الباهِلِیُّ : أفَرِحتُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیکُم ، وأصَبتُم مِنَ الغَنائِمِ ؟! فَقُلنا : نَعَم ، فَقالَ لَنا : إذا أدرَکتُم شَبابَ آلِ مُحَمَّدٍ فَکونوا أشَدَّ فَرَحا بِقِتالِکُم مَعَهُم مِنکُم بِما أصَبتُم مِنَ الغَنائِمِ ، فَأَمّا أنا ، فَإِنّی أستَودِعُکُمُ اللّهَ . (9) واستمرّ قائلاً : مَن أحَبَّ مِنکُمُ الشَّهادَهَ فَلیَقُم ، ومَن کَرِهَها فَلیَتَقَدَّم . فلم یقم معه منهم أحد . (10) وبعد هذه اللحظه المصیریّه التحق زهیرٌ بصفوف أصحاب الإمام الراسخین ، بحیث أنّه حینما خاطب الإمام علیه السلام أصحابه : ألا وإنّی لَأَظُنُّ إنّه آخِرُ یَومٍ لَنا مِن هؤُلاءِ . ألا وإنّی قَد أذِنتُ لَکُم ، فَانطَلِقوا جَمیعاً فی حِلّ ، لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ ، هذَا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً . (11) فوقف زهیر وأبدی وفاءه للإمام بهذه العبارات الجمیله والعجیبه : وَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنّی قُتِلتُ ، ثُمَّ نُشِرتُ ، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّی اُقتَلَ کَذا ألفَ قَتلَهٍ ، وأنَّ اللّهَ یَدفَعُ بِذلِکَ القَتلَ عَن نَفسِکَ وعَن أنفُسِ هؤُلاءِ الفِتیَهِ مِن أهلِ بَیتِکَ . (12) وفی ظهر عاشوراء وقف زهیر إلی جانب سعد بن عبد اللّه الحنفیّ مع النصف الباقین من أصحاب الإمام لیشکّلوا ساترا دفاعیّاً للإمام، فإنّهم وقفوا أمام الإمام وصلّی الإمام خلفهم (13) ، وعندما هجم العدوّ علی خیام أهل البیت علیهم السلام ، قاومهم زهیر مع عشره أفراد من أصحاب الإمام علیه السلام وأجبروهم علی التراجع (14) ، وأنشأ زهیر هذه الأشعار مخاطباً بها الإمام الحسین علیه السلام : الیَومَ نَلقی جَدَّکَ النَّبِیّاوحَسَنا وَالمُرتَضی عَلِیّا وذَا الجَناحَینِ الفَتَی الکَمِیّا (15) وبعد حربٍ ضروس وبطولیّه، استُشهد زهیرٌ علی أیدی کثیر بن عبد اللّه والمهاجر بن أوس ، وعندما خرّ صریعاً علی الأرض ، قال الإمام علیه السلام مخاطباً هذا المجاهد العظیم : لا یُبعِدَنَّکَ اللّهُ یا زُهَیرُ ، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَکَ ، لَعنَ الَّذینَ مَسَخَهُم قِرَدَهً وخَنازیرَ ! (16) ونقرأ فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلی زُهَیرِ بنِ القَینِ البَجَلِیِّ ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الاِنصِرافِ : «لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا ، أترُکُ ابنَ رَسولِ اللّهِ أسیرا فی یَدِ الأَعداءِ وأنجو! لا أرانِیَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ« . (17) کما ذکر اسمه فی الزیاره الرجبیّه . (18) لم تذکر المصادر المعتبره ما جاء فی کتاب مجالس المواعظ، من أنّ زهیرا کان یلعب ذات یوم فی طفولته مع الإمام الحسین علیه السلام ، وأنّه کان یقبّل التراب تحت قدمیه، ولذلک فقد حظی بملاطفه النبیّ صلی الله علیه و آله . کما أنّ تاریخ حیاه زهیر یدلّ علی عدم صحّه هذه الروایه. (19) الجدیر بالذکر أنّ هذه الحادثه جاءت بتفصیلٍ أکثر فی کتاب المنتخب للطریحی، ولکن لم یذکر اسم الطفل 20 ، ویدور علی الألسنه اسم حبیب بن مظاهر عاده؛ إلّا أنّ أصل الحادثه واسم الطفل یفتقدان علی أیّ حالٍ إلی سندٍ معتبر.



1- .المَضَضُ : وَجَعُ المصیبه (الصحاح : ج 3 ص 1106 «مضض») .
2- .مثیر الأحزان : ص 65 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 392 و 404 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 378 ، نسب معد : ج 1 ص 345 ، جمهره أنساب العرب : ص 388 وفیهما «زهیر بن القین بن الحارث بن عامر بن سعد بن مالک بن ذهل بن عمرو بن یشکر ، قتل مع الحسین بن علی بالطفّ» ، الفتوح : ج 5 ص 109 الإرشاد : ج 2 ص 72 ، رجال الطوسی : ص 101 ، الأمالی للصدوق : ص 220 و 224.
4- .راجع : ص 78 (الفصل الثانی / المواجهه بین جیش الهدی وجیش الضلاله) .
5- .راجع: ج 5 ص 174 (القسم السابع / الفصل السابع / دعوه الإمام علیه السلام زهیر بن القین لنصرته فی زرود).
6- .نفس المصدر .
7- .راجع : ص 8 ح 1573 .
8- .راجع : ج 5 ص 178 ح 1451 .
9- .راجع : ج 5 ص 174 ح 1449 .
10- .الإرشاد : ج 2 ص 91 وراجع : هذه الموسوعه : ج 6 ص 18 (الفصل الأوّل / خطاب الإمام علیه السلام بأهل بیته وأصحابه وعرضه علیهم الانصراف عنه جمیعاً) .
11- .راجع : ص 24 ح 1580 .
12- .راجع : ص 156 (الفصل الثانی / صلاه الجماعه فی ظهر عاشوراء بإمامه الحسین علیه السلام ) .
13- .راجع : ص 146 (الفصل الثانی / اشتداد القتال فی نصف النهار) .
14- .راجع: 152 ح 1655.
15- .راجع: ص300 ح 1712.
16- .راجع: ج 12 ص 260 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال).
17- .راجع: ج 12 ص 118 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
18- .هذا هو نصّ الروایه المذکوره: «قیل : إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله رأی زهیرا وهو طفل فی طریقه، فاحتضنه النبیّ صلی الله علیه و آله وقبّله ولاطفه. فقال له أصحابه: من یکون؟ فقال صلی الله علیه و آله : إنّ هذا الطفل یحبّ الحسین کثیرا. وقد رأیته ذات یوم وهو یلعب مع الحسین ویأخذ التراب من تحت قدمیه ویقبّله. ولقد أخبرنی جبرائیل أنّه ینصر الحسین فی کربلاء» (مجالس المواعظ: ص 59).
19- .المنتخب للطریحی: ص 196.



مثیر الأحزان :حنظله بن اَسعَد شِبامی ، آمد و پیشِ روی حسین علیه السلام ایستاد تا با صورت و گلوی خود ، او را از نیزه ها و تیرها و شمشیرها، نگاه دارد . سپس به سوی حسین علیه السلام ، رو کرد و گفت: آیا به سوی پروردگارمان نرویم و نپیوندیم ؟ امام علیه السلام فرمود: «[ چرا . ] به سوی چیزی برو که از دنیا و آنچه در آن است ، بهتر است» . او نیز شجاعانه جنگید و بر سوزشِ نیزه ها ، شکیب ورزید تا آن که کشته شد و خداوند ، او را به سرای خشنودی خویش ، مُلحق ساخت .

3 / 13زُهَیر بن قَین

زُهَیر بن قَین بن حارث بَجَلی ، یکی از برجسته ترین یاران امام حسین علیه السلام بود که در روز عاشورا ، فرماندهی جناح راست سپاه امام علیه السلام بر عهده او بود و نقش مؤثّری در برخورد با سپاه کوفه داشت . (1) بَلاذُری ، وی را از هواداران عثمان می داند . دشمن نیز در عصر تاسوعا ، او را عثمانی خواند. شرکت او در جنگ بَلَنجَر که به فرماندهی سلمان باهِلی ، در دوران حکومت عثمان در گرفت ، در دست نبودن گزارشی دالّ بر حضور وی در جنگ های دوران زمامداری امام علی علیه السلام و همچنین ، مایل نبودن زهیر به ملاقات با امام حسین علیه السلام در مسیر مکّه به کوفه ، مؤیّد این نکته است . با این همه ، هنگامی که در منزل زَرود فرستاده امام علیه السلام ، او را برای دیدار با ایشان دعوت کرد ، با تشویق همسرش ، به حضور امام حسین علیه السلام رسید و طولی نکشید که با چهره ای گشاده که حاکی از تحوّل اساسی در روحیّه او بود ، به خیمه اش باز گشت و دستور داد که آن را به نزدیکی خیمه های امام حسین علیه السلام منتقل کنند . (2) او خود نیز عصر تاسوعا ، در سخنان اندرزگونه اش در مقابل دشمن ، به تحوّل خود ، اشاره ای کوتاه کرد . یکی از سپاهیان کوفه به او گفت : ای زهیر ! تو در نگاه ما ، از شیعیان این خانواده نبودی ؛ [ بلکه ] عثمانی بودی؟ زهیر ، پاسخ داد : چرا به موقعیّت فعلی من ، استدلال نمی کنی که از آنهایم ؟! بدان که به خدا سوگند ، من هرگز نامه ای برای حسین ننوشتم ، پیکی به سویش نفرستادم و قول کمکی نیز به او ندادم ؛ ولی راه ، مرا با او در یک جا گِرد آورد و همین که او را دیدم ، به یاد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و منزلتی افتادم که او در پیش ایشان داشت ، و پی بردم که از سوی دشمنانش و گروه شما ، چه بر سرِ او خواهد آمد ، دیدم که برای حفظ حقّ خدا و پیامبرش که شما آن را ضایع کرده اید ، باید به کمک او بشتابم ، در زمره گروه او باشم و جانم را فدای او کنم . ما نمی دانیم که در آن ملاقات کوتاه ، امام حسین علیه السلام به زهیر چه فرمود ؛ امّا از سخنانی که هنگام خداحافظی به یارانش گفت ، بعید نیست که یکی از سخنان امام حسین علیه السلام به او ، یادآوری خاطره ای مهم و شیرین از جنگ بَلَنجَر بوده باشد . زهیر ، پس از بازگشت از محضر امام علیه السلام ، این خاطره را برای همراهانش تعریف کرد تا شاید بتواند آنان را با خود همراه کند . وی خطاب به آنان گفت : هر کس علاقه مند است ، از من پیروی کند ، وگر نه این آخرین فرصت است . من برایتان ماجرایی را نقل می کنم : در بَلَنجَر که می جنگیدیم ، خداوند ، ما را پیروز کرد و به غنایمی دست یافتیم . سلمان باهِلی به ما گفت : آیا از پیروزی و غنیمت هایی که خدا نصیبتان کرد ، خوش حالید ؟ گفتیم : آری . به ما گفت : هر گاه جوانان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را یافتید ، شادمانی تان از این که در کنار آنان می جنگید ، بیش از شادیِ به دست آوردن غنیمت باشد . اینک من ، شما را به خدا می سپارم . او در ادامه سخنان خود افزود : هر یک از شما که به شهادت علاقه مند است ، برخیزد و هر کس که آن را خوش ندارد ، بماند . از آن جمعیتی که با او بودند ، کسی برنخاست . پس از این لحظه سرنوشت ساز ، زهیر درصف یاران استوار امام حسین علیه السلام قرار گرفت . شب عاشورا نیز امام حسین علیه السلام ، خطاب به یاران خود فرمود : بدانید که به گمانم ، امروز ، آخرین روزی است که با آنهاییم . من به شما ، اجازه دادم و همه شما آزادید که بروید . هیچ عهدی از من برعهده شما نیست . شب ، تاریکی اش را گسترده است . پس آن را مَرکب خود قرار دهید [ و بروید ] . زُهَیر ، ایستاد و با این جملات زیبا و شگفت انگیز ، نسبت به آن امام علیه السلام ، اظهار ارادت و وفاداری کرد : به خدا سوگند ، دوست دارم که کشته شوم ، آن گاه ، دوباره زنده گردم و باز ، کشته شوم و تا هزار بار ، کشته شدنم تکرار شود ؛ و خداوند ، با این کشته شدنم ، از تو و از این جوانان خاندانت ، کشته شدن را برطرف کند . ظهر عاشورا ، زُهَیر ، در کنار سعد بن عبد اللّه حنفی ، همراه با نیمی از یاران باقی مانده امام علیه السلام ، خود را سپرِ دفاعی ایشان قرار دادند . آنان ، جلوی امام علیه السلام ایستادند و امام علیه السلام در پشتِ آنها نماز خواند . (3) هنگامی که دشمن به خیمه های خانواده امام علیه السلام حمله کرد ، زهیر ، همراه با ده تن از یاران امام علیه السلام ، در مقابل آنها مقاومت کردند و آنها را به مواضع خود ، باز گردانْدند (4) و او ، این اشعار را خطاب به امام حسین علیه السلام خواند : امروز ، جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار می کنیمو حسن و علیِ مرتضی را و جعفر ، دارنده دو بال [در بهشت] ، جوان مردِ دلیر را . زُهَیر ، پس از نبردی سنگین و قهرمانانه ، به دست کثیر بن عبد اللّه و مهاجر بن اوس ، شهید شد . لحظه ای که او به زمین افتاد ، امام علیه السلام خطاب به این مجاهد بزرگ ، چنین فرمود : خداوند ، تو را از [ رحمتش ] دور نکند ای زُهَیر و کُشنده ات را لعنت نماید ؛ همانند لعن کسانی که آنها را به بوزینه و خوک ، تبدیل کرد !» . در «زیارت ناحیه مقدّسه» می خوانیم : سلام بر زُهَیر بن قَین بَجَلی که وقتی حسین علیه السلام به او اجازه داد که برود ، گفت : نه . به خدا سوگند ، چنین چیزی ، هرگز اتّفاق نمی افتد که پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در دست دشمنان ، رها کنم و خودم را نجات دهم . خدا ، چنین روزی را نیاورد ! نام او در «زیارت رجبیّه» نیز آمده است . گفتنی است آنچه در کتاب مجالس المواعظ آمده که زُهَیر ، در کودکی با امام حسین علیه السلام بازی می کرده است و خاکِ جای پای او را بوسیده و بدین جهت ، مورد ملاطفت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفته است ، در منابع معتبر نیامده و بررسی زندگی زُهَیر نیز قرینه عدم صحّت این گزارش است . (5) این ماجرا ، در کتاب المنتخب طُرَیحی ، مفصّل تر آمده ؛ ولی نام کودک ، بیان نشده است و در افواه نیز ، معمولاً نام آن کودک ، حبیب بن مُظاهر گفته می شود ؛ ولی به هر حال ، اصل ماجرا و نام کودک ، مدرک معتبری ندارد .

.

1- .ر. ک : ص 79 (فصل دوم / رویارویی لشکر هدایت و لشکر گم راهی) .
2- .ر . ک : ج 5 ص 175 (بخش هفتم / فصل هفتم / دعوت امام علیه السلام از زهیر بن قین برای یاری کردن او در منزل زرود) .
3- .ر . ک : ص 157 (فصل دوم / نماز جماعت در ظهر عاشورا به امامت حسین علیه السلام ) .
4- .ر . ک : ص 147 (فصل دوم / شدّت گرفتن جنگ در نیمروز) .
5- .متن گزارش یاد شده ، چنین است : «می گویند : این زُهَیر ، آن طفلی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به راهی می گذشت . او را دید [که] بازی می کند . حضرت ، او را گرفت و بوسید و ملاطفت کرد . اصحاب ، عرض کردند : این کیست ؟ حضرت فرمودند : این طفل ، حسین را خیلی دوست می دارد . یک روز دیدم با حسین ، بازی می کرد و خاکِ زیر قدم او را بر می داشت و می بوسید . جبرائیل علیه السلام به من خبر داده است که در کربلا ، او را یاری می کند» .



الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام :بَرَزَ ... زُهَیرُ بنُ القَینِ البَجَلِیُّ ، وهُوَ یَقولُ مُخاطِبا لِلحُسَینِ علیه السلام : الیَومَ نَلقی جَدَّکَ النَّبِیّاوحَسَنا وَالمُرتَضی عَلِیّا فَقَتَلَ مِنهُم تِسعَهَ عَشَرَ رَجُلاً ، ثُمَّ صُرِعَ وهُوَ یَقولُ : أنَا زُهَیرٌ وأنَا ابنُ القَینِأذُبُّکُم بِالسَّیفِ عَن حُسَینِ (1)



1- .الأمالی للصدوق : ص 224 ح 239 ، روضه الواعظین : ص 206 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 319 .



الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : زُهَیر بن قَین بَجَلی به میدان آمد، در حالی که به حسین علیه السلام ، چنین خطاب می کرد : امروز ، جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله را می بینیمو نیز حسن و علی مرتضی را . آن گاه ، نوزده تن از آنان را کُشت و سپس به زمین افتاد، در حالی که می گفت: من ، زُهَیر هستم ، پسر قَینشما را با شمشیر ، از حسین ، می رانم .



تاریخ الطبری عن محمّد بن قیس :قاتَلَ زُهَیرُ بنُ القَینِ قِتالاً شَدیدا ، وأخَذَ یَقولُ : أنَا زُهَیرٌ وأنَا ابنُ القَینِأذودُهُم بِالسَّیفِ عَن حُسَینِ قالَ : وأخَذَ یَضرِبُ عَلی مَنکِبِ حُسَینٍ علیه السلام ویَقولُ : أقدِم هُدیتَ هادِیا مَهدِیّافَالیَومَ تَلقی جَدَّکَ النَّبِیّا وحَسَنا وَالمُرتَضی عَلِیّاوذَا الجَناحَینِ الفَتَی الکَمِیّا وأسَدَ اللّهِ الشَّهیدَ الحَیّا قالَ : فَشَدَّ عَلَیهِ کَثیرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الشَّعبِیُّ ومُهاجِرُ بنُ أوسٍ فَقَتَلاهُ . (1)

الإرشاد :جاءَهُم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی أصحابِهِ ، فَحَمَلَ عَلَیهِم زُهَیرُ بنُ القَینِ رَحِمَهُ اللّهُ فی عَشَرَهِ رِجالٍ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَکَشَفَهُم عَنِ البُیوتِ ، وعَطَفَ عَلَیهِم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فَقَتَلَ مِنَ القَومِ ورَدَّ الباقینَ إلی مَواضِعِهِم ، وأنشَأَ زُهَیرُ بنُ القَینِ یَقولُ مُخاطِبا لِلحُسَینِ علیه السلام : الیَومَ نَلقی جَدَّکَ النَّبِیّاوحَسَنا وَالمُرتَضی عَلِیّا وذَا الجَناحَینِ الفَتَی الکَمِیّا (2)

مثیر الأحزان :تَقَدَّمَ زُهَیرُ بنُ القَینِ فَقاتَلَ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام وهُوَ یَقولُ : أنَا زُهَیرٌ وأنَا ابنُ القَینِأذودُهُم بِالسَّیفِ عَن حُسَینِ قالَ : وحَضَرَت صَلاهُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ علیه السلام لِزُهَیرِ بنِ القَینِ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ أن یَتَقَدَّما أمامَهُ بِنِصفِ مَن تَخَلَّفَ مَعَهُ ، وصَلّی بِهِم صَلاهَ الخَوفِ ... وقاتَلَ زُهَیرٌ قِتالاً شَدیدا حَتّی قُتِلَ . (3)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 441 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 403 ، تذکره الخواصّ : ص 253 نحوه ولیس فیها من «وذا الجناحین» إلی «الحیّا» ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 184 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 105 ، إعلام الوری : ج 1 ص 463 وفیه إلی «وأنشأ» .
3- .مثیر الأحزان : ص 65 ، الملهوف : ص 165 وفیه من «وحضرت» إلی «الخوف» .



تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن قیس : زُهَیر بن قَین ، به سختی جنگید و این گونه می گفت: من ، زُهَیر هستم ، پسر قَینآنان را با شمشیر ، از حسین ، می رانم . و بر شانه حسین علیه السلام می زد و می گفت : به پیش ، که تو ، هم هدایت شده ای و هم هدایت کننده !امروز ، جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار می کنی ، و نیز حسن و علی مرتضی راو جعفر ، دارنده دو بال [ در بهشت ] ، آن جوان مرد دلیر را و شیر خدا [ ، حمزه ]، شهید جاویدان را . کثیر بن عبد اللّه شَعْبی و مهاجر بن اوس ، به او یورش بُردند و او را کُشتند .

الإرشاد :شمر بن ذی الجوشن ، با یارانش ، به [ خیمه های ] آنان نزدیک شدند . زُهَیر بن قَین که خدایش رحمت کند ، با ده تن از یاران حسین علیه السلام ، بر آنان یورش بُردند و آنان را از [ اطراف ]خیمه ها دور کردند . شمر بن ذی الجوشن ، دوباره بر آنان حمله بُرد و برخی را کُشت و بقیّه را به جایشان باز گردانْد . زُهَیر بن قَین ، خطاب به حسین علیه السلام خواند : امروز ، جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار می کنیمو نیز حسن و علی مرتضی را و [جعفر] ، دارنده دو بال [ در بهشت ] ، جوان مرد دلیر را .

مُثیر الأحزان :زُهَیر بن قَین ، پیش آمد و پیش رویِ حسین علیه السلام جنگید ، در حالی که می گفت : من زُهَیرم ، پسر قَینآنان را با شمشیر ، از حسین علیه السلام می رانم . وقت نماز ظهر ، فرا رسید . حسین علیه السلام به زُهَیر بن قَین و سعید بن عبد اللّه حنفی ، فرمان داد تا با نیمی از یاران باقی مانده اش ، جلوی او بِایستند . سپس حسین علیه السلام با یارانش نماز خوف خواند... و زُهَیر ، به سختی جنگید تا به شهادت رسید.



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :خَرَجَ ... زُهَیرُ بنُ القَینِ البَجَلِیُّ ، وهُوَ یَقولُ : أنَا زُهَیرٌ وأنَا ابنُ القَینِأذودُکُم بِالسَّیفِ عَن حُسَینِ إنَّ حُسَینا أحَدُ السِّبطَینِمِن عِترَهِ البَرِّ التَّقِیِّ الزَّینِ ذاکَ رَسولُ اللّهِ غَیرُ المَینِ (1)أضرِبُکُم ولا أری مِن شَینِ ورُوِیَ أنَّ زُهَیرا لَمّا أرادَ الحَملَهَ وَقَفَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وضَرَبَ عَلی کَتِفِهِ، وقالَ : أقدِم حُسَینُ هادِیا مَهدِیّا (2) . ثُمَّ قاتَلَ قِتالاً شَدیدا ، فَشَدَّ عَلَیهِ کَثیرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الشَّعبِیُّ ، ومُهاجِرُ بنُ أوسٍ التَّمیمِیُّ فَقَتَلاهُ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام حینَ صُرِعَ زُهَیرٌ : لا یُبعِدَنَّکَ اللّهُ یا زُهَیرُ ، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَکَ ، لَعنَ الَّذینَ مَسَخَهُم قِرَدَهً وخَنازیرَ ! (3)

راجع : ص20 (الفصل الأوّل / جواب أهل بیته و أصحابه ) و ص 88 (الفصل الثانی / کلمه زهیر بن القین لجیش الکوفه) . و ج 5 ص 218 (القسم السابع / الفصل السابع / اغلاق الحرّ الطریق علی الإمام علیه السلام ) و ص 244 (القسم السابع / الفصل السابع / خطبه الإمام علیه السلام فی ذی حُسم) و ص 250 (الفصل السابع / خطاب الإمام علیه السلام لإصحابه وأصحاب الحرّ فی بیضه) و ص 286 (الفصل السابع / کتاب ابن زیاد إلی الحرّ یأمره بتضییق الأمر علی الإمام علیه السلام ) و ص 358 (القسم الثامن / الفصل الأول / إنّها أرض کرب و بلاء)



1- .المَینُ : الکِذبُ (الصحاح : ج 6 ص 2210 «مین») .
2- .الأشعار التی تقدّمت للحجاج بن مسروق (راجع : ص 50 ح 1691) .
3- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 20 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 وفیه من «ثمّ قاتل» إلی «فقتلاه» ، الفتوح : ج 5 ص 109 وفیه صدره إلی «شین» ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 103 وفیه «فقتل مئه وعشرین رجلاً» بدل «قتالاً شدیدا» وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 25 .


مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :زُهَیر بن قَین بَجَلی به میدان آمد ، در حالی که می گفت: من زُهَیر هستم ، پسر قَینشما را با شمشیر ، از حسین علیه السلام می رانم . بی گمان ، حسین علیه السلام یکی از دو سِبط [ِ پیامبر صلی الله علیه و آله ]استاز خاندانی نیک و پرهیزگار و آراسته . همان پیامبر خدا ، بی هیچ دروغیشما را [ با شمشیر ] می زنم و در این کار ، هیچ اشکالی نمی بینم . همچنین ، نقل شده که چون زُهَیر خواست که حمله کند، رو به روی حسین علیه السلام ایستاد و بر شانه اش زد و گفت: حسین ، ای راه نمای ره یافته ! به پیش ! (1) سپس ، به سختی جنگید . کثیر بن عبد اللّه شَعْبی و مهاجر بن اوس تمیمی ، به او حمله کردند و او را کُشتند . حسین علیه السلام ، هنگامی که زُهَیر به زمین افتاد ، فرمود : «خداوند ، تو را [ از رحمتش ]دور نکند ای زُهَیر ، و قاتلت را لعنت کند ؛ مانند لعن کسانی که آنها را به بوزینه و خوک ، تبدیل کرد !» .

ر. ک: ص 21 (فصل یکم / پاسخ خانواده و یاران امام علیه السلام و ص 89 (فصل دوم / سخن گفتن زهیر بن قین با لشکر کوفه) . و ج 5 ص 219 (بخش هفتم / فصل هفتم / بسته شدن راه بر امام علیه السلام توسّط حُر) و ص 245 (فصل هفتم / سخنرانی امام علیه السلام در ذی حسم) و ص 251 (فصل هفتم / سخنرانی امام علیه السلام برای یاران خود و یاران حر در بیضه) و ص 287 (فصل هفتم / نامه ابن زیاد به حر ، جهت سختگیری بر امام علیه السلام ) و ص 359 (بخش هشتم / فصل یکم / سرزمین اندوه و بلا) .



1- .این ، همان اشعاری است که از حَجّاج بن مَسروق نیز نقل شد .



3 / 14سَعیدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیُّسعید بن عبداللّه الحنفیّ (1) الذی ذکر أیضا بِاسم : سعد بن عبد اللّه الحنفی (2) وسعید بن عبد اللّه الخثعمی ، (3) هو أحد الأصحاب الراسخین ، (4) والوجوه المعروفه فی کربلاء . واستناداً إلی روایه البلاذریّ ، فإنّ سعید بن عبد اللّه کان فی عهد إمامه الإمام الحسن علیه السلام من مخالفی الصلح مع معاویه، لکن وافق علیه بعد التشاور مع الإمام الحسین علیه السلام . (5) کان سعید بن عبد اللّه أحد الذین دعوا الإمام الحسین علیه السلام إلی الکوفه (6) والتقی الإمام برفقه المجموعه الثانیه التی حملت کتب الکوفییّن إلیه ، کما کان عاملَ إیصال جواب الإمام علیه السلام لأهل الکوفه . (7) جاء سعیدٌ إلی دار المختار بعد مجیء مسلم علیه السلام إلی الکوفه وأعلن عن نصرته ووفائه للنهضه الحسینیّه ، من خلال کلمه ألقاها وحرّض فیها الناس علی البیعه لمسلم والطاعه له . (8) وعندما أذن الإمام الحسین علیه السلام لیله عاشوراء لأصحابه أن یترکوه ویخرجوا من أرض المعرکه ، أظهر محبّته ووفاءه فی خطبه ملحمیّه ، حیث قال : وَاللّهِ ، لَو عَلِمتُ أنّی اُقتَلُ ، ثُمَّ اُحیا ، ثُمَّ اُحرَقُ حَیّا ، ثُمَّ اُذَرُّ ، یُفعَلُ ذلِکَ بی سَبعینَ مَرَّهً ؛ ما فارَقتُکَ حَتّی ألقی حِمامی دونَکَ . (9) واستناداً إلی بعض الروایات ، کان سعید بن عبد اللّه أحد الذین وقفوا ظهر عاشوراء لیشکّلوا حصناً إزاء الإمام الحسین علیه السلام ، کی یستطیع الإمام أداء صلاته . (10) واستنادا إلی روایه الخوارزمی فإنّه عندما سقط سعید بن عبد اللّه الحنفی علی الأرض کان یتمتم بهذه الکلمات : اللّهُمَّ العَنهُم لَعنَ عادٍ وثَمودَ ، اللّهُمَّ أبلِغ نَبِیَّکَ عَنِّی السَّلامَ ، وأبلِغهُ ما لَقیتُ مِن ألَمِ الجِراحِ ؛ فَإِنّی أرَدتُ ثَوابَکَ فی نَصرِ ذُرِّیَّهِ نَبِیِّکَ . (11) وقد جاء فی الزیاره الرجبیّه . (12) وکذلک فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلی سَعدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الاِنصِرافِ : «لا وَاللّهِ لا نُخَلّیکَ حَتّی یَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَیبَهَ رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ فیکَ ، وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّی اُقتَلُ ثُمَّ اُحیی ثُمَّ اُحَرُقُ ثُمَّ اُذری ، ویُفعَلُ بی ذلِکَ سَبعینَ مَرَّهً ما فارَقتُکَ ، حَتّی ألقی حِمامی دونَکَ ، وکَیفَ لا أفعَلُ ذلِکَ وإنَّما هِیَ مَوتَهٌ أو قَتلَهٌ واحِدَهٌ ، ثُمَّ هِیَ بَعدَهَا الکَرامَهُ الَّتی لَا انقِضاءَ لَها أبَدا» . فَقَد لَقیتَ حِمامَکَ ، وواسَیتَ إمامَکَ ، ولَقیتَ مِنَ اللّهِ الکَرامَهَ فی دارِ المُقامَهِ ، حَشَرَنَا اللّهُ مَعَکُم فِی المُستَشهَدینَ ، ورَزَقَنا مُرافَقَتَکُم فی أعلی عِلِّیّینَ . (13)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 419 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 393 الإرشاد : ج 2 ص 38 ، رجال الطوسی : ص 101 ولیس فیه «الحنفی» ، الملهوف : ص 153 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 122 وفیه «عبید اللّه » بدل «عبد اللّه » ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 172 وفیهما «من بنی حنیفه» ، الزیاره الرجبیه وزیاره الناحیه بروایه المزار الکبیر: ص 492 و راجع هذه الموسوعه : ج 6 ص 306 ح 1714 و 1716 .
2- .راجع: زیاره الناحیه.
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 242 ؛ الأخبار الطوال : ص 229 وذکره أیضا مرّه اُخری فی نفس الصفحه بعد سطرین بلقب «الثقفی» بدل «الخثعمی» راجع هذه الموسوعه : ج 4 ص 12 (القسم السابع / الفصل الثالث / کتب أهل الکوفه إلی الإمام علیه السلام یدعونه إلی القیام) .
4- .رجال الطوسی : ص 101.
5- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 363.
6- .راجع : ج 4 ص 12 (القسم السابع / الفصل الثالث / کُتُب أهل الکوفه إلی الإمام علیه السلام یدعونه إلی القیام) .
7- .راجع : ج 4 ص 28 (القسم السابع / الفصل الثالث / إشخاص الإمام علیه السلام مندوبه الخاصّ إلی الکوفه وکتابه إلی أهلها) .
8- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 355 وفیه الحنفی ، راجع : هذه الموسوعه : ج 4 ص 72 (القسم السابع / الفصل الرابع / قدوم مسلم الکوفه وبیعه أهلها له) .
9- .راجع : ص 22 ح 1580 .
10- .راجع : ص 156 (الفصل الثانی / صلاه الجماعه فی ظهر عاشوراء بإمامه الحسین علیه السلام ) .
11- .راجع: ص 158 ح 1661.
12- .راجع: ج 12 ص 118 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب).
13- .راجع: ج 12 ص 258 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .